دادن دموكراسى و اسلام در اين
است كه آيا شريعت بر يك سلسله مبانى سيال و در حال تبديل و گذرا بنا نهاده شده يا
وضع نخستين شريعت الهى كه پايدار و جاودانه است، بر عقلانيت، عدالت و مصلحت بوده
است؟
شريعتى كه از قرآن برمىآيد
از نوع دوم است نه به معناى فهم سيال و ناپايدار از اصولى نسبى و دايم التغيير در
حالى كه براى سامان دادن به پارادوكس دموكراسى و شريعت بايد ديدگاه اول را به
اثبات رسانيد؛
2. نيازمندى انسان به دين و
حاجت به بعثت رسولان الهى و اصولا توقع انسان از دين خدايى، ريشه در حاجتمندى
انسان به تكامل و اتمام مكارم اخلاق و تهذيب نفس و تحكيم ميثاق فطرت و گذر از
مشكلات بدون نياز به تجربه و شكوفايى عقول و رفع اختلاف و افتادن به راه قرب خدا و
آشنا شدن به راه آخرت دارد و بر اين اساس انتخاب راه و زندگى براساس راهنمايىهاى
دين با خود انسان است.
نقد و نظر: تنها بخشى از
تعاليم دين كه مىتواند در تكامل نظرى و عملى انسان مؤثر باشد، شريعت است و شريعت
مجموعهاى از بايدها و نبايدهاست كه توسط قرآن و سنت و عترت بيان شده و بنابر اصل
«متفق عليه» همۀ مذاهب اسلامى، قواعد و احكام شريعت همواره پايدار و به مقتضاى
اصل خاتميت غير قابل نسخ و تغيير است؛
3. اصولا اهداف دنيايى در
فلسفۀ بعثت انبيا نمىگنجد و هدف اصلى دين، معنويت و تقرب به خداست و امور
دنيايى در كل به خود انسان واگذار شده است كه تحت رهنمودهاى شريعت راه صحيح را در
مورد هركدام از آنها و از آن جمله سياست و حكومت با عقل خويش دريابد.
نقد و نظر: اين نظريه را
نميتوان با نصوص قرآنى در فراگير بودن اهداف دين وفق داد؛
4. اگر تضاد و تعارض اسلام با
دموكراسى به علت ثابت بودن اولى و متغير بودن دومى است و به تعبير ديگر از پيش
تعيين شدن مسائل سياسى در دين و نامعلوم بودن آن در دموكراسى است بايد گفت در
دموكراسى نيز اصولى ثابت وجود دارد. مبانى دموكراسى مانند آزادى، مساوات، عدالت و
مهار قدرت براساس مصلحت، همگى اصولى ثابتند، حتى بسيارى از روشها و ابزارهاى آن
مانند انتخابات، پارلمان، تفكيك قوا تا آنجا كه با عقلانيت سازگارند، امتداد و
استمرار دارند.
نقد و نظر: اين روش در چارهجويى
پارادوكس دين و دموكراسى از اين نقطهنظر جالب است كه كمترين چشم پوشى را از دين،
دارد و در حقيقت بدون آناليزه كردن دين قصد جمع بين آن و دموكراسى را كرده است.
چنانكه امام على (ع) با وجود عدم وابستگى به قدرت و زمامدارى و باوجود عدم حمايت
مردم از روش حكومتى وى تنها به دليل اينكه اگر حكومت را واگذارد به دست دشمنان دين
و مردم مىافتد، سخت از آنچه كه در دست دارد دفاع مىكند و شمشير را با شمشير پاسخ
مىدهد؛
5. نياز ذاتى دين به تدبّر
عقلانى و حاجتمندى دموكراسى به اخلاق دينى، آن دو را به هم مشتاق و وابسته كرده
است. عقلانيت دينى راه را به روى دموكراسى مىگشايد و اخلاق مورد نياز دموكراسى،
راه ديندارى مىآموزد و چه رابطهاى نيرومندتر از اثرپذيرى و اثرگذارى توأم با
حاجت متقابل؟ بدينوسيله اخلاق دينى همواره پشتوانۀ دموكراسى و دموكراسى زمينهساز
عرصههاى ديندارى محسوب مىشوند.
نقد و نظر: دموكراسى به اخلاق
نياز دارد اما تا جايى كه اصول، روشها و ابزارهاى آن به مخاطره نيافتد.
برخى از تبعيضها مانند
اولويت دادن به بيماران، تنگدستان، ضعفا را اخلاق، مىپسندد و بر آن تأكيد