چون تن پوشى به تن كشيد، در
حاليكه او نيك مىدانست كه موقعيت و نقش من چو قطب در سنگ آسياب است.
دقت در سخن امام على (ع) در
خطبۀ سوم نهج البلاغه كه فرمود: «وانه ليعلم ان محلى
منها محل القطب من الرحى» (2) نشان مىدهد كه امام (ع)
در مركزيت و قطبيت جامعه قرار دارد و اين اقتدار عالى را به هيچ قيمتى و بهانهاى
نميتوان از امام (ع) و دولت امام (ع) سلب كرد. (3)
در اين ميان خلافت به معناى
جانشينى و قائممقامى پيامبر (ص) و پيشوايى و رهبر ايدئولوژيكى و زمامدارى سياسى و
هدايت تكاملى در كل جريانات و حركتهاى جامعه، از چنان مركزيتى برخوردار است كه
بايد كل جامعه و امت بر محور امام (ع) به گردش درآيد و امامت چون هسته مركزى و
نگهدارنده و نظم دهنده، كنترل كنندۀ گردش چرخهاى جامعه و بازدارنده از حركتهاى
انحرافى، باشد. امامت به اين معنا، حضور امام (ع) را در عرصۀ تمامى مسائل امت
و جامعه ايجاب مىكند، به طورى كه هيچ حركتى از خارج از قطب وجود امام (ع) نشأت نمىگيرد
و هرنوع حركت لازم براى تكامل امت از اين مركز آغاز مىشود و جهت مىيابد و كنترل
مىشود.
در موردى ديگر، على (ع) امامت
را به رشتۀ پيوند دهنده مهرهها تشبيه مىكند:
«و مكان القيم بالامر مكان
النظام من الخرز يجمعه و يضمه، فان انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب».
موقعيت كسى كه به تصدى خلافت
و امامت قيام نموده، در ميان امت به منزلۀ رشتۀ محكمى است كه مهرهها را
گردآورده و نظم بخشيده و به هم پيوسته است، و هرگاه پاره شود، مهرهها از هم جدا شده
و هر كدام به سويى خواهند رفت كه ديگر امكان گردآورى آن نخواهد بود. امام (ع) تمركز
تشكيلات امت و مركز تمامى نيروهاى بالنده و استعدادهاى قابل شكوفاست. و رهبرى وى
به گونه مكتبى و بر اساس پايبندى به اصول غير قابل تخطى و مطابق با معيارهاى تقوا،
فضيلت و علم و روشهاى منطقى و انسانى است. امام نهتنها عالم و آگاه به مكتب و
فرامين وحى است، بلكه خود در تحقق بخشيدن به مكتب و عمل به فرامين الهى پيشتاز و
پيشگام است و همواره در صف پيشين حركت جامعه به سوى اللّه قرار دارد و به هيچ
قيمتى تن به هواى نفس نميدهد و از جاده عدالت خارج نميشود.
شيوه رهبرى امام آنچنان به
مكتب پيوند خورده كه جدا شدن كتاب و امام حتى براى يكبار نيز امكانپذير نيست.
چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمود:
«انى تارك فيكم الثقلين كتاب
الله و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدأ و لن يفترقا حتى يردا على الحوض».
(4)
من در ميان شما دو ميراث
گرانبها مىگذارم؛ كتاب خدا و خاندان من؛ مادام كه به آن دو چنگ زنيد هرگز گمراه
نخواهيد شد و آن دو هيچگاه از هم جدا نميشوند، تا آنگاه كه در قيامت به من برسند.
خواستهها و تمايلات مردم نمىتواند
امام را از خط وحى جدا كند. وقتى مردم امام خويش را برگزيدند، او حركت پوياى خويش
را با خواست مكتب و اراده متجلى شده در وحى (يعنى بر مدار رضاى حق) تنظيم مىكند.
على عليهالسلام در اين مورد فرمود:
«و اعلموا انى ان اجبتكم ركبت
بكم ما اعلم و لم اصغ الى قول القائل و عتب العاتب». (5)
بدانيد مردم! اگر دعوت شما را
به قبول خلافت پذيرفتم، شما را آنگونه كه مىدانم راه مىبرم و هرگاه روش من با
خواسته و سليقه و برداشت شما وفق ندهد، ديگر به گفتۀ كسى و پرخاش پرخاشگرى گوش
فرانخواهم داد. (6)