براساس قاعده اشتراط تكليف به
ميزان قدرت، هر نوع مسئوليتى كه از توان فرد و جامعه خارج باشد خود به خود آثار حقوقى
و كيفرى آن منتفى و نوعى آزادى عمل جايگزين مسئوليت نامقدور مىشود.
قاعده وسع(لا
يُكَلِّفُ اَللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها)نيز
در تعيين حدود وظايف و مسئوليتها و نيز قلمرو آزادىها قابل استناد است؛
3. نفى اكراه
زندگى براساس اراده آزاد، حقى
است عمومى و اكراه، دشمن دايمى اين شيوۀ معقول و شرافتمندانۀ زندگى است.
اكراه و تحميل به هر نوع و با هر وسيلهاى كه باشد اراده افراد را خدشهدار و به درون
انديشه و تصميمگيرى انسان رخنه كرده و شالوده محاسبات مبتنى بر سلسلهمراتب تعقل،
اراده و تصميمگيرى و عمل را متزلزل و اين حق عمومى را مختل مىكند.
قاعده نفى اكراه از اين نقطهنظر
به حقوق عمومى ارتباط دارد كه يكى از موانع بزرگ حق عمومى در آزادى اراده و تصميمگيرى
را برطرف و با خنثى و بىاثر كردن اعمال صادره از روى اكراه، به احياى حق عمومى در
تصميمگيرى و عمل آزادانه كمك مىكند. (2)
منابع
1 - وسائل الشيعه 259/11؛ 2 -
فقه سياسى 686/7-684.
قواعد عمومى قراردادها
قواعد عمومى قراردادها از
مواردى است كه در حقوق تعهدات در اسلام بحث مىشود. منظور از قواعد عمومى
قراردادها، اصول و شرايطى است كه بدون مراعات آنها قرارداد صحيح و داراى آثار
حقوقى منعقد نخواهد شد. برخى از اين اصول و شرايط ممكن است اختصاصا در مورد عقود
معين و مشخص حاكم باشد، ولى بيشتر آنها بر اكثر عقود حاكم است و اغلب در عقود معين
و نامعين (جز در موارد نادر) صدق مىكند.
فقها در بيان و توجيه
استدلالى اصول و قواعد عمومى قراردادها، از چهار شيوه استفاده كردهاند:
اول: دورانى كه فقه در مجموعههاى
فشرده با بحثها و شيوههاى مرسوم و سنتى ارائه مىشد. يعنى در هر باب مربوط به
يكى از عقود معين، بحثى فشرده از اين اصول و شرايط عام آورده مىشد و به اين ترتيب
فقها مجبور بودند قواعد عمومى قراردادها را در كنار شرايط خاص هر مورد در ابواب
مختلف تكرار كنند؛
دوم: از زمانى كه شيوه
استخراج قواعد فقه متداول شد و فقها مباحث مربوط به قواعد كلى فقه را از مباحث
اختصاصى هر باب جدا كردند و اين سلسله از مباحث عمومى را در كتابهاى جداگانه
بررسى كردند، محققان كوشيدند از راه استقرار از لابهلاى مباحث پراكنده و احيانا
تكرارى در زمينه عقود معين، قواعد عمومى قراردادها را جمعآورى و دستهبندى كنند و
گامى در تخصصى كردن اينگونه مباحث بردارند. با تحول فقه شيوه بحث در قواعد فقه نيز
متحول شد و مباحث قواعد عمومى قراردادها پيچيدهتر و تخصصى تر شد؛
سوم: با تخصصى تر شدن مباحث
فقه در دروس حوزههاى بزرگ، به تدريج مباحث مشابه ابواب مختلف در يك بحث به طور
كامل تخصصى مطرح شد و اين شيوه تحقيق در فقه، آخرين تحولى است كه در يك سده و نيم
اخير، توسط فقهاى بزرگى چون شيخ انصارى بوجود آمد و موجب شده مباحث عمدۀ قواعد
عمومى قراردادها ضمن بحث از مهم ترين عقد معين يعنى بيع مطرح شود و به صورت مبسوط و
به طور كامل تحقيقى مورد بحث قرار گيرد؛
چهارم: با مطرح شدن مسائل
مستحدثه كه خواه ناخواه بخشى از آن به قراردادها و در نهايت به قواعد