فقهاى مالكيه معتقدند: مؤلفة
قلوبهم كفارى هستند كه مقدارى از زكات به آنها داده مىشود كه نسبت به اسلام رغبت
پيدا كنند و مىتوانند از قريش باشند و گفته شده مؤلفة قلوبهم مسلمانان تازه به
اسلام گرويده اى هستند كه به انان كمك مالى مىشود، تا اسلام در دلهاى آنان
استقرار يابد و بنابر قول دوم حكم آنان باقى است و فسخ نشده است و هماكنون نيز به
آنان از زكات داده مىشود و اما بنابر تفسير اول، در اينكه حكم «مؤلفة قلوبهم» تا
زمان ما ادامه دارد يا نه؟ اختلاف وجود دارد و تحقيق مطلب آنست كه هرگاه اسلام
نيازمند به تحبيب قلوب كفار باشد و مقتضيات آن را ايجاب نمايد، به آنان از زكات
داده مىشود و الا نه. (15)
به عقيده فقهاى حنبلى: مؤلفۀ
قلوبهم عبارت از پيشوايان و بزرگان عشيره ها هستند كه اميد مىرود با دادن سهمى از
زكات مسلمان شوند و يا بيم آن رود كه از آنان شرى عايد مسلمين شود يا ممكن است به اين
وسيله ايمانشان قوى شود و يا كفار و گروهى كه با آنان نظير و هم چشم هستند به
اسلام بگروند و يا در گردآورى زكات به آنان نيازى باشد در اين موارد سهمى از زكات
به آنان داده مىشود تا تأليف قلوب آنها حاصل شود. (16)
فقهاى شافعيه معتقدند: «مؤلفۀ
قلوبهم» چهار طايفه هستند:
گروه اول: افراد ضعيف
الايمانى هستند كه تازه اسلام آوردهاند و به آنان از زكات داده مىشود تا
اسلامشان قوى شود؛
گروه دوم: آنانى كه اسلام
آوردهاند و در عشيره خود داراى مقام و منزلتى هستند كه هرگاه به آنان كمك كنيم،
ديگر كفار نيز اسلام بياورند؛ (17)
گروه سوم: مسلمانان قوى الايمان
مىباشند كه انتظار مىرود با دادن زكات به آنان شر كفارى كه در پشت سر آنان
قرارگرفته اند، بدان وسيله دفع شود؛
گروه چهارم: كسانى هستند كه
شر مانعين زكات را دفع مىكنند. (18)
بر اساس نظريۀ فقهاى حنفيه،
«مؤلفة قلوبهم» سهمى از زكات ندارد و مدرك و مستند آنان در اين زمينه رفتار خليفه اول
نسبت به «مؤلفة قلوبهم» است. (19)
«مؤلفة قلوبهم» در زمان خلافت
خليفه اول از زكات منع شدند و در عمل اين بخش از احكام سياسى اسلام تعطيل شد. به
اعتقاد شيعه اين عمل خلاف شريعت بوده و در نظر اهل سنت اجتهاد محسوب شده است.
بدون ترديد تأليف قلبها در
مورد هر دو گروه كفار و مسلمانان متحقق مىشود، الا اينكه «مؤلفة قلوبهم» در زمان
پيامبر اكرم (ص) كسمانى بودند كه به آنها از زكات و از غير زكات بيشتر از ديگران
داده مىشد و آنها به ظاهر از كفار نبودند و اظهار اسلام مىكردند، ولى از نظر
ايمان ضعيف بودند و در ميان قوم خويش از اشراف و بزرگان محسوب مىشدند، مانند: ابو
سفيان و اقرع و عينيه و امثال آنها، ابن جنيد در اين مورد گفتار مشابهى دارد مىگويد:
پيامبر اكرم (ص) اينان را خوب مىشناخت كه به زبان، اظهار دين مىكنند و مسلمانان
و پيشوايان را كمك مىنمايند و جز قلبشان با آنان هستند.
فقهاى شيعه بهطور معمول
عنوان مؤلفة قلوبهم را به كفار اختصاص داده و شهيد اول در كتاب «الدروس» و محقق
حلّى در كتاب «شرايع الاحكام» و سيد بن زهره در كتاب «الغنيه» و علامه حلى در كتاب
«ارشاد الاذهان» و مؤلف «مصباح» بر اين نظريه تصريح كردهاند و شيخ طوسى در كتاب
«الخلاف» بر آن، ادعاى اجماع كرده است. (20)
به جز اين نظريۀ، دو نظريه
ديگر هم در اراى فقهاى شيعه ديده مىشود كه يكى از آن دو درست در نقطه مقابل نظريه
اول قرارگرفته كه بر اساس آن، مؤلفة