الزامآور ندارد و در اين
قلمرو، مىتوان به تناسب زمان نهتنها شيوههاى جديد اجرايى برگزيد، بلكه نظرهاى
نو و راههاى جديدى در چارچوب قوانين مدرن و راه و رسم پيشرفته انتخاب كرد.
منبع
فقه سياسى 199/10.
مدرنيزم و انديشۀ سياسى اسلام
با گشايش دريچههاى علم،
فرهنگ و صنعت غرب به روى جهان اسلام، تقاطع سه خط سير ميراث ارزشمند مدرنيزم غرب،
دين و واقعيتهاى عينى جامعه، مثلث بزرگ و احيانا با اضلاع كوچكترى را به وجود
آورده كه براى خروج از تنگناى آن، انديشههاى متفاوتى ارائه شده است.
بسيارى از متفكران مسلمان از
همان روز نخستين فتح باب غرب به روى شرق اسلامى اين برخورد سه بعدى و تعارض سه خط
سير را پيش بينى كردند كه سرانجام روزى خواهد رسيد كه تعارض بين دين، مدرنيزم غرب
و واقعيتهاى عينى جامعه آشكار شود.
هرچند بسيارى از نظريهپردازان
مسلمان تنها به برخورد قديم و جديد يا سنت و مدرنيزم و يا اسلام و پيشرفت غرب فكر
مىكردند و در تقاطع اين دو، راهحل معقول و مشروع جستوجو مىكردند، اما به تدريج
محور سومى بر آن دو افزوده شد و معادله را سهبعدى و بغرنج تر كرد و آن بعد،
واقعيتهاى عينى هركدام از جوامع اسلامى بود كه اگر به راه مدرنيزم هم مىافتاد
الگوهاى تجدد طلبانه غرب نميتوانست خواستههاى آن را اشباع و براى آن راهحلهاى
عينى ارائه دهد.
در اين چالش تاريخى، برخى
يكسره به شريعت وفادار ماندند و از مدرنيزم و واقعيتها چشم پوشيدند و راه آينده
را با چراغ گذشته جستوجو كردند.
جمعى نيز دل از معشوق نبريدند
و همراهى با قافله پيشرفته غرب را بر ميراث گذشته و مقتضيات جامعه و زمانشان ترجيح
دادند و مدرنيزم را بىچون و چرا راه وصول به كاميابى دانستند.
در اين ميان عدهاى هم به
جامعه و زمان خود نگريستند و دل از گذشته و الگوهاى مدرنيزم غرب بركندند و راه ويژۀ
جوامع نوبنياد خويش را جستوجو كردند.
گروه چهارمى هم پديد آمدند كه
أن سه را قابل جمع شمردند و از دل هركدام نقبى به درون ديگرى زدند و به سازگارى
دين، مدرنيزم و واقعيتهاى جامعه دل بستند و از مزج منطقى و اختلاط عقلانى آن سه،
معجونى ساختند كه در عين انطباق با هر سه محور، در نهايت هيچكدام را كامل دربر
نداشت.
هرچند مدرنيزم به معناى
نوانديشى و ترقى خواهى و انديشه پيشرفت همزمان با انديشههاى ناسيوناليزم و
دموكراسى به ويژه آزاديخواهى در سراسر جهان اسلام به صورت يك پديده اجتماعى جديد
ظاهر شد و در حقيقت از علل مشترك و عوامل مشابهى در مقايسه با دو پديده ديگر سياسى
يعنى ناسيوناليزم و دموكراسى نشأت گرفت و اين سه يديده به موازات يكديگر رواج پيدا
كردند، اما شكلگيرى مدرنيزم در يك مكتب روشمند و انديشه سامان يافته را بايد
بيشتر در نيمه دوم سدۀ بيستم مطالعه و از نظر تاريخى مدرنيزم را بايد متأخرتر
از دو همزاد خود تلقى كرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع
فقه سياسى 194/10-192.
مدرنيزم و نصوص دينى
از آنجا كه قرآن كلام آدمى
نيست كه در قالب زمان و شرايط خاص بگنجد و كلام وحى و بالاتر از كلام