7. مديريت شخصى كه منشأ قدرت
و نفوذ آن در سازمان، خلاقيت و ابتكار شخص مدير است و مديريت كاريزماتيك ناميده مىشود؛
8. مديريت اسلامى كه قدرت در
آن از دو ريشه نشأت مىگيرد و دو خصيصه هم دارد.
الف - رأى و اراده كسانى كه
مجموعه، گروه و تشكيلات را براى اهداف مورد نظر به وجود آورده و حركت مىكنند؛
ب - خواست و حاكميت الهى كه
مديريت در قوس نزولى آن در يكى از سلسلهمراتب آن قرار مىگيرد.
خصيصه اول رهبرى به معناى
تبلور شخصيت و اراده جمعى است، در كلام و عمل رهبر و خصيصه دوم هدايت معنوى و رشد
دادن به استعدادها و ايجاد حركت مداوم در افراد و جامعه (مديريت و فرماندهى مكتبى)
است.
بهطور معمول براى هر نوع
تشكيلاتى اهدافى به قرار زير ذكر مىشود كه در مورد فرماندهى و سازماندهى نظامى
نيز حائز اهميت است.
1. برپايى و تشكيل سازمان،
نظام و استقرار مناسبات و ايجاد تشكيلات در جهت اهداف خاص؛
2. حفظ مناسبات معقول و موزون
در سازمان؛
3. تحكيم مناسبات و ايجاد هماهنگى
بيشتر بين كادرها و بخشهاى وابسته؛
4. ايجاد تعادل در روابط و
اصطكاك قدرتها و اختيارات؛
5. تحرك بخشيدن به سازمان و
ايجاد زمينههاى رشد و شكوفايى بيشتر؛
6. افزايش سرعت و كارآيى
بيشتر سازمان؛
7. پيچيدهتر كردن مناسبات
براى رسيدن به هدفهاى دورتر و نوآورى سازمان؛
8. حداكثر استفاده از حداقل
منابع و امكانات با رشد استعدادها؛
9. ايجاد حداكثر تغييرات
مناسب در سازمان.
10. تطبيق مستمر سازمان با
عوامل متغير محيط؛
گاه علاوه بر اين اهداف كلى،
اهداف خاصى بر تشكيلات و مديريت حاكم مىشود كه به همين لحاظ قلمرو مديريت را
محدود مىكند.
اين اهداف ممكن است سياسى،
اقتصادى، علمى، تحقيقاتى، اطلاعاتى، نظامى و نظاير آن باشد و از اين رو مديريت نيز
به رهبرى سياسى، صنعتى، اقتصادى، علمى، تحقيقاتى، اطلاعاتى، نظامى و مشابه آن
تقسيم مىشود.
در مديريت اسلامى نسبت به هر
بخشى اعم از سياسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى، هدف اهم بارور كردن استعدادهاى
موجود، و رشد دادن به نيروهاى انسانى مجموعه تحت مديريت و بسيج آنها در يك حركت
موزون و حكيمانه براى خلاقيت بيشتر و رسيدن به كاردانى، لياقت، كارآيى، امانت و
تعهد بالاتر است. و هر نوع تغيير و گردش در حفظ مناسبات، ايجاد تعادل و افزايش
سرعت كار و استقرار و ايجاد تشكيلات و تعميق مناسبات و بهرهگيرى هرچه بيشتر از
نيرو و امكانات موجود بايد در چارچوب اين هدف كلى انجام شود.
در غير اين صورت انسان براى
مديريت و سازمان تبديل به يك ابزاركار در حد ماشين و اجزاى آن خواهد شد و استهلاك
انسان در جهت انسانى و از دست دادن استعدادها و نيروهاى بالقوه نهفته اشبه مراتب
بيش از استهلاك ماشين، خطرناك و زيانبخش خواهد بود.
به همين دليل است كه نوع
مديريت بستگى به آن دارد كه برداشتش از انسان چگونه و شناختش از وى كه محور اصلى
تشكيلات و مديريت است، به چه نحوه باشد.