داشته باشند. اما هرگاه در
مورد واجد شرائط بودن وى معترض باشند، بى شك اطاعت از والى مفروض بر آنها واجب
نخواهد بود.
بنابر نظريه منصوب و يا مسئول
بودن فقيه جامع الشرائط در زمان غيبت، تنها يك فرض وجود دارد كه فقيه ديگرى به جز
ولى فقيه بتواند دولت ديگر اسلامى تشكيل دهد؛ و آن در موردى است كه در سرزمينى جز
سرزمينهاى اسلامى مردمى جز امت اسلامى خواستار تشكيل حكومت اسلامى باشند.
ولى در اين صورت نيز جاى بحث
و مناقشه وجود دارد؛ زيرا اين سرزمين خواهناخواه در هر صورت از نفوذ دولت اسلامى
بيرون نخواهد بود؛ و در صورت مفتوح العنوه بودن و يا مصالحه و يا واگذارى به
مسلمانان در قلمروى اختيارات ولىفقيه قرار خواهد گرفت.
براساس اين نظريه، ولايت فقيه
تبديل به خلافت و نظريه يكپارچگى حاكميّت خواهد شد؛ و در سراسر جهان اسلام و
قلمروهاى وسيع حاكميّت اسلام، همه امت بايد از يك حكومت و از يك حاكم تبعيّت
نمايند؛ و به اين ترتيب نظريه ولايت فقيه طرحى براى برپائى خلافت واحد اسلامى
خواهد بود.
اينك بايد ديد براساس نظريه
ديگر كه ولايت امر و امامت را براساس انتخاب فقيه واجد شرائط از طرف مسلمانان،
متعيّن و فعليّت يافته مىداند، چگونه مىتوان به پرسشهاى فوق الذكر پاسخ داد.
اين نظريه، فقها را منصوب از
طرف امام معصوم (ع) نميداند و فعليّت امامت را موكول به انتخاب مسلمانان مىشمارد.
بى شك تنها واجد شرائط بودن فقيهى، كافى براى تصدى امامت نيست؛ و شرائط مذكور تنها
صلاحيّت او را ثابت مىكند؛ و ناگزير والى بالفعل همان است كه مردم انتخاب كردهاند
و تنها اوست كه مىتواند در شئونات حكومتى دخالت كند و اوامر و آراى اوست كه بر
ديگران نافذ و واجب الطاعه خواهد بود.
اگر فرض مسئلۀ را تغيير
دهيم و در موردى كه امت به برپايى حكومت و انتخاب والى قيام و اقدام نكنند بحث
كنيم، خواهناخواه تصدى شئون دولتى از باب حسبه برعهده فقهاى واجد شرائط خواهد بود
و هركدام مىتوانند به اين امر مهم و مسئوليت اقدام كنند.
تنها فرقى كه بين دو نظريه در
اين مورد وجود دارد اين است كه تخيير بين واجدين شرائط در نظريه اول، قبل از تصدى
يكى از فقهاست؛ و در نظريه دوّم تنها در صورتى است كه تعيين والى به وسيله
انتخابات تحقق نپذيرفته باشد.
بنابر هر دو نظريه، كسانى كه
واجد شرائط امامت و ولايت امر در عصر غيبت نيستند، با وجود واجدين شرائط،
نميتوانند متصدى امور حكومتى و شئون دولت اسلامى شوند؛ مگر آنكه فقهاى واجد شرائط
از تصدى اين مسئوليت و وظيفه بزرگ خوددارى كنند كه در اين صورت از باب امور حسبيه
بر عدول مؤمنين واجب خواهد بود.
از آنجا كه حكومت اسلامى از
يكسو به استنباط درست و متقن احكام الهى و از سوى ديگر به تحليل صحيح شرائط و
اتّخاذ مناسبترين و حكيمانه ترين خط مشى در مسائل و موضوعات تخصصى نيازمند است،
ناگزير شيوه حاكم اسلامى در برخورد با فقهاى صاحبنظر ديگر و همچنين متخصصان و
كارشناسها، مبتنى بر اصل مشورت خواهد بود؛ و شوراى فقها و شوراى متخصصان به عنوان
دو بازوى مديريّت سياسى جامعه اسلامى در سرعت بخشيدن به تلاشهاى موفق و خالصانه
نظام عمل خواهد كرد.