مشهورات هستند، اما شهرت، در
مقابل كشف عقلى اعتبارى ندارد.
حسن و قبح هاى اخلاقى به
عنوان مفاهيمى حقيقى هستند كه ريشه در درك وجدانى و ضمير فطرى هر انسانى دارند.
اشتراك همهى انسانهاى عاقل در تحسين عدل و تقبيح ظلم تأكيدى بر اين حقيقت است.
مستقلات عقليه مورد تأييد شرع
نيز بوده در كنار شريعت به عنوان حجت بر مردم معرفى شدهاند؛ در نتيجه، مفاهيم
اخلاقى واقعى نيز از مستقلات عقليه سرچشمه گرفتهاند و اعتبارى واقعى دارند.
بحث در مستقلات عقليه سه
مقدمه دارد:
اوّل؛ اينكه آيا اصولا افعال
و اشياء متضمن حسن و قبح ذاتى هستند يا نه؟
دوم؛ در صورتى كه متضمن چنين
حسن و قبحى باشد، آيا عقل قادر به كشف آن است يا خير؟
سوم؛ در صورتى كه عقل بتواند
حسن و قبح ذاتى اشياء را يا حداقل بعضى از اشياء را كشف كند، آيا اين امر از تكليف
شارع هم كاشف است؟
اين بحث از نظر ماهيت بيشتر
فلسفى است تا حقوقى، منتها از آن مطالب فلسفى كه فقها و حقوقدانان بدان عنايت
دارند. به همين دليل بسيارى از علماى مذاهب مختلف اسلامى بدان توجه كردهاند و مىتوان
گفت اين بحث يكى از پر مناقشه ترين و مهمترين موضوعاتى است كه ميان فرق اسلامى
مورد بحث و نزاع قرار گرفته و اگر بين دو گروه بزرگ متكلمين اسلام، اشاعره و
معتزله در چند مسئلۀ بسيار مهم اختلاف عقيده آشتىناپذير وجود داشته باشد، مسئلۀ
حسن و قبح عقلى و ذاتى بى شك يكى از مهمترين آنهاست.
بحث مستقلات عقليه ابتداء در
بين متكلمان مطرح شده و سپس كمكم پا به دايره علم اصول و فقه نهاده است.
علماى اخبارى شيعه به طور كلى
و تماماً و صاحب فصول از بين علماى اصول بر اين عقيدهاند كه نظريات ماتريديها غلب
حد وسط و معدلى است در بين افكار افراطى و متضاد اشاعره و معتزله كه در اين مسئلۀ
ميان عقلگرايى بىچون و چراى معتزله و نهضت جزمى و ضد عقل اشاعره حد وسط را برگزيدهايد.
به عنوان مثال كتابهاى
«مستصفى» (محمد غزالى)، «محصول» (فخر رازى) و «البيان» (الحرمين جوينى) كه تا قرن
پنجم مهمترين كتب اصول عامه بوده است و تاكنون نيز مرجع علماى اصول به شمار مىآيد،
تأليف متكلمانى جون غزالى، امام فخر رازى و امام الحرمين است. اين علما اغلب به
مسائل فلسفى دقت نظر خاصى مبذول داشتهاند. مهمترين علماى اصول مالكى؛ ابن رشد و
شاطبى هر دو تسلط عميق بر فلسفه داشتند. ابن رشد خود از فلاسفه بزرگ اسلام بود و
شاطبى با فلسفه، آشنايى كامل داشت؛ به همين دليل مسئلۀ حسن و قبح عقلى و همچنين
مسئلۀ ديگرى كه آيا حاكم در امور شرعى كيست، در بين علماى اصول داراى اهميتى
خاص است. اولين مدونين اصول شيعه يعنى سيد مرتضى و شيخ طوسى نيز در علم كلام متبحر
بودهاند و ضرورت آشنايى با علم كلام كه در آن زمان چون يك حربه سياسى محسوب مىشد؛
بيشتر فقها را به طرف مسائل فلسفى سوق مىداد و به همين دليل است كه شيخ طوسى، خود
در عين فقاهت در زمره متكلمين بزرگ محسوب مىشود. اصولا در آن عهد خاص ترويج يك
مكتب فقهى بدون اهتمام به مسائل كلامى مذهب عامه (يعنى مذهب اهل تسنن) امكان
نداشت.