جوامع و سازمانهاى حقوقى به
وجود اصولى قائل شدهاند كه نحوهاى از ثبات دارند، اگرچه در نحوه وجود چنين اصولى
با حدود و ثغور سيطره آنها اتفاق نظر ندارند. جامعهشناس بزرگ «ماكرويچ» در كتاب جامعهشناسى
حقوقى خود، حقوق را چنين تعريف كرده است: «حقوق با كشف ملاكها و احكام آنها مىكوشد
عدالتى در جوامع پديد آورد؛ و اين ملاك رابطهاى ميان مسائل تجربى و زودگذر و
احكام ارزشهاى معنوى و اخلاقى است.» به دليل همين اعتقاد است كه ملاك حكم تا اين
پايه در قياس، اهميت دارد كه با كشف آن، معتقد به قياس مىخواهد احكام هر حكمى را
قابل سرايت و گسترش نسبت به موارد ديگر نداند و از همين جاست كه اماميه هم با وجود
اينكه به قياس معتقد نيستند، تنقيح ملاك قطعى را معتبر شمردهاند.
اعتقاد به كاشفيت عقل از حكم
شارع، فرع پذيرش اين عقيده است كه اصولى ثابت وجود دارد كه در جوامع و در محضر عقل
به حسن و قبح متصف مىشوند؛ و اگر هر عاقلى در هر جامعه و عهدى كه باشد، اگر صورت
درست مسئله بر وى روشن شود همان حكم را مىكند كه ديگران كردهاند و بعد از قبول
اين مسئله، مسلم مىشود كه هرگاه عقلا بر امرى اتفاق كنند، نظر شارع نيز بر همين
اتفاق است؛ يا به تعبير دقيقتر اتفاق عقلا، كاشف از صحت حكم و انطباق آن با حكم
شارع است وگرنه عقلا را بر آن اتفاقى نبود.
متفكران اسلام نسبت به اين
مسئله سه گروه هستند:
اول؛ «اشاعره»: كه اصولا
معتقد به حسن و قبح عقلى نيستند، بلكه معتقدند هيچ شىء يا فعلى، حسن و قبح ذاتى را
متضمن نيست، تا عقلا بتوانند آن را كشف كنند، بلكه حسن و قبح اشياء بستگى به حكم
شارع دارد؛
دوم؛ «ماتريديه»: اين گروه به
حسن و قبح ذاتى اشيا معتقدند، ولى ملازمه حكم شرع و حكم عقل را نمىپذيرند. علماى
اخبارى شيعه بطور كلى و تماماً و صاحب فصول از بين علماى اصول بر اين عقيدهاند؛
سوم؛ «معتزله و اماميه»: اين
گروه بطور كلى به حسن و قبح ذاتى و عقلى در اشياء اعتقاد دارند و اتفاق عقلا را بر
حسن و قبح فعل يا شىء كاشف از حكم شارع نسبت به آن فعل يا شىء مىدانند. در بين
معتزله عقلگرايىهاى بسيار و افراطى هم ديده مىشود، ولى اماميه از اين خصيصه
بركنار هستند و اصولا به نظر مىرسد كه همه علماى شيعه در مسئلۀ حسن و قبح ذاتى
اتفاق ندارند، بسيارى از استادان و علماى اصول اماميه نسبت به اين مسئله سكوت كردهاند
و از سكوت آنها برمى ايد كه اعتقاد تام بملازمه بين حكم عقل و شرع ندارند.
بحث مستقلات عقليه در اسلام
خود مسألهاى آموزنده است كه بحث و تحليل آن از لحاظ فلسفى و از لحاظ حقوقى و
اصولى در حقوق اسلام بسيار دقيق است و با بحثهاى اروپاى ها درباره رابطه عقل و
اخلاق برابرى مىكند.
بحث مستقلات عقليه ابتدا در
بين متكلمان مطرح شده و سپس كمكم پا به دائره علم اصول و فقه نهاده است.
منبع
فقه سياسى 69/7 و 234/9.
مستوفيگرى
مستوفيگرى: استيفاءكننده،
گيرنده ماليات و حق دولتى، حسابدار و دفتردار خزانه.