مخصوص به امام معصوم (ع)
دانستهاند و از آن جمله موارد امر به معروف و نهى از منكرى كه به جرح و قتل منتهى
شود و همچنين موارد اجراى حدود جزايى اسلام كه به زمان حضور امام (ع) و اذن خاص،
اختصاص دارد، موجب شده، كه حكومت بر بنياد امر به معروف و نهى از منكر، اقتدار و
اختيارات لازم براى اعمال حاكميت و احراز مشروعيت كامل را نداشته باشد؛
3. مصلحت، اساس مشروعيت دولت:
اصل مصلحت به عنوان مبناى
مشروعيت و ضرورت دولت را به دو روش مىتوان تقرير كرد.
الف - به گونهاى كه ابن ابى
الحديد و ديگران تقرير كردهاند و فلسفه نياز به خلافت و امامت را مصلحت دنيوى
عامه مردم دانسته و بدون دولت، آن را قابل دسترسى ندانستهاند.
ابن ابى الحديد، بر اساس خط
مشى ميانهاى كه اتخاذ كرده، به جاى دو واژه خلافت و امامت از واژه رياست استفاده
كرده است و اعتقاد دارد كه به حكم عقل اقامه رياست، تأمينكننده مصلحت دنيوى مردم
است و بدون رياست امور مردم بر پا نمىشود؛ (4)
ب - اعتقاد شيعه در لزوم
امامت، قاعده لطف است كه مفهوم آن رعايت مصالح مردم توسط خداوند حكيم است. تعبير
امام على (ع) در كلام معروف خود: «و انه لابدّ للناس من امير بر
او فاجر» مىتواند ناظر به قاعده لطف و اصل مصلحت باشد.
مبناى اصل تقيّه در اعتقاد
شيعه بر بنياد مصلحت استوار است و به همين دليل بعضى تصوّر كردهاند كه مماشات
برخى از فقها و علماى بزرگ شيعه با حكومتها و حاكمانى چون مغولان بر مبناى تقيّه،
به معناى قبول مشروعيت آنان بوده است. در حالى كه اين مصلحت تنها به معناى احتراز
از مظالم و خونريزى بيشتر آنان بوده، نه به معناى مشروعيت بخشيدن به حكومت آنان.
استفاده از مصلحت به معناى
دفع افسد با تحمل فاسد و يا به معناى تحمل اقلّ ضررين و نظاير أن از عناوين ثانويه
در توجيه و تحليل فقهى برخى از حكومتها مانند صفويه و مشروطه در نوشتههاى جمعى
از فقها و نيز در سيره سياسى جمعى ديگر، به چشم مىخورد؛
4. بنياد شورا و بيعت:
بيشتر متفكران اهل سنت در يك
سده اخير بنياد اصلى دولت و حكومت را شورا و بيعت دانسته و اين دو نهاد اسلامى را
به عنوان فلسفه سياسى حكومت در اسلام تلقى كردهاند؛ آنها با اعتراف به اينكه
خلافت منصوص نبوده و به امت واگذار گرديده وجود اصل شورا و بيعت در انديشه اسلامى
را براى مشروعيت خلافت و يا هر دولتى كافى دانسته كه بر اساس آن دو، مىتوان به
دولت حاكم مشروعيت بخشيد. (و 6)
منابع
1 - الاحكام السلطانيه / 5،
تفسير المنار 268/5، شرح المواقف / 607-606؛ 2 - مبانى فقهى حكومت اسلامى 3 / 238؛
3 - آلعمران / 104؛ 4 - شرح نهج البلاغه 215/1؛ 5 - الاحكام السلطانيه / 6،
الخلافة و الامامة العظمى / 10، الحريات العامه / 218 و تفسير المنار 268/5 و شرح
المواقف / 606؛ 6 - فقه سياسى 183/7-179.
مشروعيت خلافت
خلافت كه شكل و ساختار دولت
در انديشه فقه اهل عامه است، براى توجيه مشروعيت خويش به ادلهاى استناد مىكند كه
با مبانى فقه تشيع سازگارى ندارد.