عدليه - اعم از معتزله و
اماميه - معتقدند كه احكام شرعيه بر اساس مصالح و مفاسد جعل مىشوند. بنابراين در
مورد هر حكم شرعى مصلحت يا مفسدهاى وجود دارد. پس از پذيرش تبعيت احكام از مصالح
و مفاسد، در ميان انديشمندان اعم از شيعه و سنى بحثى درگرفته است كه اين مصلحت،
ثبوتاً چگونه است؟ و راه كشف آن در مقام اثبات چيست؟ بنابراين واژه مصلحت در
اصطلاح را بايد در رابطه با مراتب و عناصر وابسته به حكم شرعى تعريف كرد. بر اين
اساس مىتوان آن را چنين تعريف كرد كه: مفهوم يا عنوانى كه واقع و مصداق آن نزد
شارع رجحان داشته باشد، چه اين رجحان را شارع به واسطه رسول باطنى (عقل قطعى) و يا
ظاهرى (ادله لفظيه) بيان كرده باشد و يا بيان نكرده باشد. قسم اول تعريف، مبيّن
مقام ثبوت و قسم دوم، مبين مقام اثبات است. در اين تعريف عموميت تبيين در مقام
اثبات به اين جهت بوده تا قول كسانى كه قائل به مصالح مرسله و يا منطقة الفراغ و
امثال آن هستند، را شامل شود. بنابراين سودمندى معقول و اجتنابناپذيرى كه ضرورت
تأمين آن از بيان شرع معلوم شده و از نظر عقل در پيروى از شرع انجام يا ترك عملى
را الزامآور مىسازد. (1)
مصلحت در فقه اسلامى در بعد
اجرايى حقوق عمومى به دو معنى به كار رفته است:
الف - مصلحت حفظ نظام: مصلحت
حفظ نظام اسلامى مبناى حكم حكومتى در ديدگاه فقهايى است كه به ولايت عامه فقيه در
عصر غيبت معتقدند و مصلحت حفظ نظام خود عنوانى به جز عنوان ضرورت است كه مبناى حكم
ثانوى محسوب مىشود و در شريعت اسلام مصلحت حفظ نظام از اهم تكاليف و شئون امامت
است (2) و به تعبير امام راحل (ره) مصلحت نظام و مردم از امور مهمهاى است كه عدم
رعايت آن ممكن است به بهاى مسخ اسلام و حاكميت اسلام آمريكايى بينجامد؛ (3)
ب - مصلحت عامه مردم: فقها در
تصرفات اجرايى در حوزه حقوق عمومى از قبيل تصرفات دولت در اراضى عمومى (مفتوح
العنوه) ولايت دولت را منوط به مصلحت عامه مسلمين دانستهاند (4) و نيز در مورد
سلب آزادىها و تخلف از قاعده «مجبور نكردن مسلمان» مصلحت عامه و سياست كلى را
عنوان كردهاند. (5)
كاربرد مصلحت در حقوق عمومى
اسلام بدان معنا است كه تمامى نهادهاى برخاسته از رشتههاى مختلف حقوق عمومى بايد
در قالب خدمات عمومى و مؤسسات عامالمنفعه باشد و به همين لحاظ خصوصىسازى اين
خدمات و مؤسسات عامالمنفعه، نمىتواند آنها را از قلمروى مصلحت نظام يا مصلحت
عموم خارج كند و مسئوليت نظارت و كنترل دولت بر مراكز عمومى و عامالمنفعه كه به
بخش خصوصى واگذار مىشود، نيز نمىتواند كمتر از كنترل بر مراكز دولتى خدمات عمومى
و مؤسسات عامالمنفعه باشد. (6)