خود از مقوله احكام الهى به
معناى عام آن محسوب مىشوند، اما مصلحت را در ذات خود دارند و به تعبير منطقى
(قضايا قياسها معها) مفاد آنها خود حاوى مصلحت هم هست.
افزون بر اين، چنين قواعدى
خود بيانگر مصلحت حكم ديگر هم محسوب مىشوند مانند:(وَ
جاهِدُوا فِي اَللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اِجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ
فِي اَلدِّينِ مِنْ حَرَجٍ). (29)
قاعده نفى حرج خود مصلحت است
و از آن قاعده سازى نيز شده و بيانگر مصلحت جهاد به گونهاى شايسته هم هست.
نمونه ديگر اين نوع قاعده
سازى را مىتوان در مورد مقابله به مثل نيز ملاحظه كرد:(اَلشَّهْرُ
اَلْحَرامُ بِالشَّهْرِ اَلْحَرامِ وَ اَلْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اِعْتَدى
عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اِعْتَدى عَلَيْكُمْ)؛
(30)
20. امانتدارى و مسئوليت:
قرآن از قول حضرت يوسف (ع) تقاضاى قبول مسئوليت خزانهدارى كشور مصر را نقل و
مصلحت آن را دانايى و امانتدارى يوسف، تقرير مىكند:(قالَ
اِجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ اَلْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ)؛
(31)
21. مفسده رباخوارى: رباخوار
حركتى غير متعادل دارد، گويى شيطان در او حلول كرده و چون بيمار دچار صرع است كه
بى اختيار دست و پا مىزند. اينگونه تشبيه در ترسيم وضعيت يك رباخوار نشاندهنده
مفاسد رباخوارى است:(اَلَّذِينَ
يَأْكُلُونَ اَلرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ اَلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ
اَلشَّيْطانُ مِنَ اَلْمَسِّ)؛ (32)
22. قبض و بسط: قبض و بسط در
اموال به معنى توسعه و ركود اقتصادى در آيه(مَنْ
ذَا اَلَّذِي يُقْرِضُ اَللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً
كَثِيرَةً وَ اَللّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)(33)
به فعل و انفعال ناشى از قرض الحسنه استناد شده و مفهوم آن، اين است كه قرض الحسنه
موجب فعال شدن سرمايههاى راكد و بسط و توسعه است و چنين مصلحتى اساس حكم شرع مبنى
بر صحت و پسنديدگى اين عمل انسانى خواهد شد؛
23. آميختگى ناپاك با پاك:
آلوده كردن مال پاك با تصرف در اموال ايتام موجب آن مىشود كه به جاى استفاده از
سرمايه پاك خود از مال آلوده و ناپاك يتيمان استفاده كند و چنين كارى شايسته يك
انسان عاقل نيست. قرآن براساس چنين تبيينى اجتناب از تصرف در مال يتيم را لازم مىشمارد:
(وَ آتُوا اَلْيَتامى
أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا اَلْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ)؛
(34)
24. مكافات عمل: كسانى كه در
مورد بازماندگان ناتوان ديگران ظالمانه عمل مىكنند، بايد در مورد بازماندگان خود
نيز بينديشند كه سرنوشت آنان جه سان خواهد بود؟:(وَ
لْيَخْشَ اَلَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا
عَلَيْهِمْ)(35) از خود رفتارى نشان دهند كه مىخواهند
پس از خود با فرزندانشان آنگونه عمل شود؛
25. سرمايه قوام زندگى است:
دارايىها از آن هركسى كه باشد، دستمايه و قوام زندگى جامعه محسوب مىشود، مالكيت
هرگز نمىتواند مجوز تباه كردن اين آب حيات باشد. از اين رو اموال كسانى كه قادر
به استفاده بهينه از اموال خود نيستند و ممكن است به آن لطمه وارد آورند بايد مورد
رسيدگى و سرپرستى قرار گيرد. از آن جمله اموال سفيهان است كه به دليل عدم صلاحيت و
فقدان رشد اقتصادى نبايد در اختيارشان قرار گيرد و تنها به مقدار نيازشان از آن
استفاده مستقيم كنند:(وَ لا تُؤْتُوا
اَلسُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ اَلَّتِي جَعَلَ اَللّهُ لَكُمْ قِياماً).
(36)
نكته اساسى در تبيين مصلحت در
اين آيه، آن است كه اموال متعلق به سفيهان به عامه مردم (جامعه) نسبت