ارزشى و همه عوامل دست اندر
كار تبيين مصلحت عمومى بهطور سامان يافته در درون باور و ايمان افراد تشكيلدهنده
امت اسلامى حضور فعال دارد و اين عامل مشترك در تشخيص مصلحت در قالب جامعه اسلامى
همان اثر و ظهور را دارد كه در يك فرد مىتواند متجلّى شود.
اين سخن به آن معنا نيست كه
هر فرد بر تمامى اين عناصر و اجزاء تشكيلدهنده ايدئولوژى جامع و سامان يافته
اسلام واقف و مسلطند، بلكه اشاره به اين حقيقت دارد كه وقتى جايگاه مصلحت در ديدگاه
اسلام و مبانى آن در نگاه جامع آن به درستى تبيين شود اين ديدگاه، در تمام يا
اكثريت مردم جامعه اسلامى از پايگاهى متقن و مستحكم برخوردار است كه بهطور منطقى
مصلحت از اين ديدگاه را به مصلحت عمومى تبديل مىكند و آن را از مقبوليت عمومى
برخوردار خواهد كرد.
اختلاف نظر در استنتاج مصلحت
عمومى از مبانى و فلسفه سياسى اسلام با توجه به كانالهاى از پيش تعيين شده براى
تصميمگيرى در امور عمومى جامعه اسلامى مانند مشورت، حق انتقاد سالم «النصيحة
لائمة المسلمين» و دعوت به خير، امكان انحراف و افتادن اختيار تصميمگيرى در مصالح
عمومى به دست فرد يا افراد معين به ميزان قابل توجهى كاهش خواهد يافت.
به تعبير ديگر، اسلام مبانى،
اصول، ارزشها و چارچوبهاى ضابطهمندى را براى سامان مصلحت عمومى ارائه داده كه
حتى قابل قالب بندى تحت قواعد كلى است.
ساماندهى مصلحت در ديدگاه
فقه شيعه در سه شكل صورت گرفته است: احكام اولى، احكام ثانوى (قواعد) و احكام
حكومتى و در فقه اهل سنت نيز در آموزههاى زير قالب بندى شده است: حفظ اسلام، جان،
نسل، عقل و مال (مصالح مرسله) و گاه اين شاخصها در قلمروى وسيعتر و تحت عناوين
بيشترى از طرف فقهاى مكتبهاى فقهى مختلف ارائه مىشود كه از آن جمله مىتوان به
موارد زير اشاره كرد:
دعوت و اشاعه منطقى دين،
امنيت داخلى و خارجى، عدالت سياسى، اقتصادى و فرهنگى، يكپارچگى و وحدت مسلمانان،
سرفرازى دين و امت اسلامى، استقلال همهجانبه مسلمانان، حاكميت ارزشهاى اسلامى،
سياست و بقاى دولت اسلامى، پيروزى نهايى اسلام، نظم و انتظام در امور، سلامت محيط
زيست، ارتقاى علمى و فرهنگى امت، توسعه اقتصادى، سياسى و فرهنگى جامعه، تعميق
معنويت و عبوديت و تعهد الهى، تنظيم شعاير دين، تحقق عينى احكام اسلام، ميانهروى
در دنيا مدارى و آخرت انديشى، تخلّق هرچه بيشتر و عميقتر جامعه با ارزشها و
خصايص اسلامى و مبارزه با فقر، جهل و ظلم.
هر چند در قالب يك ضابطه كلى مىتوان
گفت كه مصالح عمومى در اسلام بر مصالح شخصى برترى و اولويت دارد، اما عمل به اين
قاعده در مواردى نيز با اشكال مواجه است.
اشكال تعارض و تزاحم از آنجا
ناشى مىشود كه اسلام به مصالح فردى نيز اهتمام ورزيده و آن را به عنوان انگيزه
اشخاص و نيز عامل تكامل آنها منظور كرده است. از اين رو در اعمال قواعدى چون
لاضرر، لا حرج و نفى اكراه، موارد شخصى نيز مشمول اين