ب - مبارزه با مستكبران: ريشهكن
كردن عوامل تجاوز و استكبار در عرصۀ بين المللى يكى از مهمترين اصول راهبردى
اسلام در سياست خارجى و بين المللى است. فرمان سياسى، امنيتى، نظامى(فَقاتِلُوا
أَئِمَّةَ اَلْكُفْرِ)(2) در قرآن مبين اصل
تحمل ناپذيرى استكبار در عرصۀ بين المللى است.
اين سياست نه خصومت ما ملتهاست
و نه به معناى جنگ طلبى و تشنج خواهى و فتنهجويى است بلكه همانطوركه قرآن تصريح
مىكند در راستاى تشنج زدايى و فتنه برافكنى است.(قاتِلُوهُمْ
حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ اَلدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ)(3)
در هر حال دولت اسلامى از اتخاذ چنين سياستى ناگزير و نسبت به آن متعهد است و
برداشت سطحى از سياست استكبار زدايى اسلام جمعى را بر آن داشته كه از اسلام چهرهاى
خشن و جنگطلب و راديكال تصوير كنند و رويكرد اسلام را بر مبناى چنين سياستى به
سمت آغازگرى جنگ و اتخاذ روشهاى توسل به زور ترسيم كنند.
بايد توجه داشت اسلام در حالى
از سياست بهظاهر خشن، مبارزه با سران و رهبران استكبار سخن مىگويد كه سخت انسان
كشى (4)، برترىجويى (5)، و تشنج و فتنه (6) را محكوم مىكند و بر صلح تأكيد مىورزد؛
(7)
ج - حمايت از ملتهاى مظلوم:
سياست پشتيبانى از جنبشهاى رهايىبخش و حمايت از ملتهاى مظلوم از اصول راهبردى و
اساسى اسلام در عرصه بين المللى است و اين اصل با تفسيرى روشن در قرآن چنين آمده
است:(وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّهِ وَ
اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ اَلرِّجالِ وَ اَلنِّساءِ وَ اَلْوِلْدانِ اَلَّذِينَ
يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ اَلْقَرْيَةِ اَلظّالِمِ
أَهْلُها)(8) بىگمان حمايت مسلحانه از ملتهاى در بند و مظلوم به كام
مستكبران و زورمداران سلطه طلب، تلخ مىآيد و تهديدى صريح بر امنيت آنان محسوب مىشود
و با اين نگاه ممكن است اسلام، حامى تروريسم و عامل تهديدكننده و احيانا جنگ افروز
تلقى شود. اما در اين مورد نيز مانند دو مورد قبلى مسئوليت عمليات نظامى براى
رهايى ملتهاى در بند و حمايت از مردم مظلوم به عهده توسعه طلبان سلطهگر است كه
با تجاوز و ظلم، ملتها را به بند كشيده و آنها را در استضعاف نگاهداشتهاند و از
سوى ديگر حمايت از مظلوم يك اصل انسانى است كه از مرز جغرافيايى و قيد و شرط هاى
حاكم فراتر بوده و مانند عدالت، مطلق است و سمت و سوى آن نه در راستاى جنگ طلبى و
خشونت بلكه در جهت ريشهكن كردندن تجاوز، خشونت و جنگ و زور غير عادلانه است.
تهديد و خشونت ناشى از اصل
حمايت از مظلومان، ركن اصلى عدالت است و خود مقتضاى اجتنابناپذير اجراى عدالت است
و بدون آن هرگز عدالتى نيز تحقق نخواهد يافت؛
د - جنگ سرد: جنگ سرد حالتى
است كه از سياست تهاجمى و خصمانه در رويارويى با مخالفان بوجود مىآيد و از آنجا
كه استمرار چنين سياستى بايد ريشه در بنيادها و اصولى داشته باشد، ناگزير
ايدئولوژى به مثابۀ ساختار جنگ سرد ظاهر مىشود. جنگ سرد هر چند بيشتر در ميان
ابرقدرتها و حداقل در عرصۀ روابط بين ملتها آشكار مىشود، اما در سياست
داخلى در رويارويى جناحهاى سياسى ملى نيز مىتواند مشكل آفرين باشد.
بنياد جنگ سرد بر عدم تحمل
انديشۀ مخالف است در حالى كه در اسلام باب گفت و گو بين ايدئولوژيها و انديشهها
همواره مفتوح است و تا آنجا كه مخالفان از اين عرصه آزاد استفاده مىكنند، خصومت،
كينهتوزى و تهاجم در انديشۀ اسلامى ديده نميشود و خصومت هنگامى آغاز مىشود
كه مخالفت بدان روى آورده باشد