الامة الى فساد و تلاش، و لست
اعنى باختلال النظام هلاكها و اضمحلالها لان هذا قد سلمت منه اعرق الامم فى
الوثنية و الهمجية ولكنى اعنى ان تصير احوال الامة شبيهة باحوال الانعام بحيث لا
تكون على الحالة التى اراد الشارع منها و قد مثل الغزالى فى المستصفى و ابن الحاجب
و القرافى و الشاطبى هذا القسم الضرورى بحفظ الدين و النفوس و العقول و الاموال و
الانساب».
مصالح ضرورى همان است كه
مجموعه و افراد امت، به كسب و تحصيل آنها نياز ضرورى دارند، به گونهاى كه نظام
(جامعه) در صورت اختلال به اين مصالح، سامان نمييابد و در صورت پريشانى حال امت رو
به تباهى و فرو پاشى خواهد نهاد. مقصودم از اختلاف در نظام امت، هلاكت و اضمحلال
نيست، زيرا مشركترين و آشوب زده ترين ملتها از چنين چيزى در امان اند؛ اما
مقصودم اين است كه احوال امت، همانند احوال چارپايان شود؛ به گونهاى كه آن گونه
كه شارع از او خواسته است نباشد. غزالى در المستصفى و ابن حاجب و القرافى و شاطبى
اين قسم ضرورى را حفظ دين و نفس و عقل و مال و نسل دانستهاند.
تعريفى كه ابن عاشور ارائه مىدهد،
به مجموع مقاصد احتياجى صرف منطبق است، زيرا هرگاه چنين مقاصدى مختل شود، حيات
امت، شبيه حيات چارپايان مىشود؛ اما مقاصد ضرورى پنجگانه چنين نيست، زيرا هرگاه
اين مقاصد دچار اختلال شوند، احوال بشر در حد معينى از تباهى متوقف نميشود؛ بلكه
به فناى كلى مىانجامد.
علال الفاسى متفكر اسلام گراى
مغربى نيز، همانند ابن عاشور، همان مقاصد ياد شده را به شمار مقاصد شريعت مىافزايد
و همانند وى صفت ضرورى را براى اين مقاصد اضافى ذكر نمىكند؛ به هر روى نميتوان
تمام آنچه را بن عاشور و الفاسى افزودهاند، از مقاصد ضرورى شمرد، زيرا براى مثال،
حفظ فطرت همان حفظ دين است:(فَأَقِمْ وَجْهَكَ
لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَيْها)(روم
/ 30).
تأمين عدالت و آزادى و حقوق
انسانها و مانند آنها قابل ارجاع به اصول و مقاصد ضرورى، مانند حفظ نفس و حفظ مال
است؛
2. رويكرد ريسونى، طه
عبدالرحمن و جمال عطيه:
هر سه متفكر ياد شده؛ مدعى
افزودن پارهاى مقاصد به مقاصد ضرورى پنجگانه هستند؛ اما يك نگره اى متفاوت
دارند. احمد ريسونى خواهان بازنگرى در «مبدأ حصر پنجگانه» مقاصد ضرورى است و طه
عبدالرحمن نسبت به اين مبدأ متعرض است و جمالالدين عطيه به اقدامى نظرى در
بازنگرى در مبدأ ياد شده، دست زده است. احمد ريسونى تنها به دعوت به بازنگرى در
مقاصد پنجگانه ضرورى اكتفا ورزيده و آن را تنها مسئلهاى اجتهادى دانسته و متمركز
شده كه نبايد مقاصد ديگرى را كه اهميتى كمتر از مقاصد ضرورى پنجگانه ندارند،
ناديده بگيريم. وى به نظر احمد خمليشى اشاره مىكند كه عدالت و حقوق فرد را در ضمن
مقاصد ضرورى شريعت قرار داده است.
اما دكتر طه عبدالرحمن
اعتراضات روش شناختى متفاوتى به تقسيم و ترتيب بندى ارزشهاى شرعى دارد.
وى تقسيمبندى علماى اصول از
ارزشها به سه دسته ضرورى، احتياجى و تحسينى (تجملى) را نميپذيرد و معتقد است كه
اين تقسيمبندى به شرط تباين كه از شروط تقسيمبندى است، اخلال وارد كرده است،
زيرا ارزشهايى كه بخش مقاصد ضرورى از آن تشكيل شده است، يعنى دين، نفس، عقل، نسل
و مال، با اين تقسيم بندى مستقل نخواهند بود، بلكه دو بخش ديگر مقاصد، يعنى مقاصد
احتياجى و تحسينى نيز در آن مشاركت دارد. و مثال آن احكام سهگانه مربوط به تحريم
زن