رمضان 977 در كربلا صورت
گرفته، و انجام آن در سال 985 بوده است؛
3 - حديقة الشيعه در تفصيل
احوال پيامبر (ص) و ائمه (ع) (فارسى)؛
4 - شرح الهيات تجريد قوشجى؛
5 - اثبات واجب تعالى؛
6 - اثبات امامت؛
7 - تعليقهاى بر شرح مختصر
الاصول عضدى؛
8 - تعليقهاى بر خراجيه محقق
ثانى اين كتاب در مورد مسئلۀ خراج و ماليات نوشتهشده و هر دو در سال 1318 ه
ق در حاشيه كفاية الاصول آخوند خراسان چاپ سنگى شدهاند؛
9 - استيناس المعنويه (به
عربى) در علم كلام؛
10 - اصول الدين، كه يك نسخه
از آن در كتابخانه رضويه موجود است.
وفات:
او پس از عمرى تلاش و كوشش در
راه اسلام و معنويت، سرانجام در ماه صفرسال 993 ه ق در نجف اشرف به رحمت ايزدى
پيوست و در جوار قبر محبوب و معشوق خويش، سرور متقيان مولى على (ع) در ايوان طلا
سمت راست وارد شونده بر حرم، مدفون شد.
در جريان نزديكى فقهاى شيعه
به حكومت صفوى برداشتهاى متفاوتى از فقهاى شيعه ديده شده است، برخى از آنان از
نزديك شدن به ايران صفوى خوددارى كردهاند. كسانى مانند شهيد ثانى كه از آنان
گفتارى صريح در توجيه سياست منفى و انزوا طلبى شان باز نمانده است، اما دستهاى
ديگر چون مولى احمد بن محمد معروف به مقدس اردبيلى، از خود گفتار و عمل روشنگرانه
اى كه دليل اين رويه سياسى را واضح كند به جاى گذاردهاند.
در لا به لاى گزارشهاى
تاريخى در مورد زهد و تقوى و وارستگى مقدس اردبيلى اين نكته مىدرخشد كه شاه عباس
صفوى كه همواره در بزرگداشت و احترام و تعظيم وى سعى بليغ داشت، از وى براى سفر به
ايران دعوت نمود و نامهها نوشت اما مقدس اردبيلى جواب منفى مىداد و اقامت در
حريم حرم امير مؤمنان على (ع) را نعمت بزرگ براى خود مىدانست. (1)
نمونه اين دو نوع برداشت را
در زندگى دو عالم بزرگوار معاصر شيعه، شيخ بهايى ملازم نظام صفوى و مقدس اردبيلى
انزواطلب و ملتزم به اقامت در نجف اشرف مىتوان ديد.
در نامه مقدس اردبيلى به شاهعباس
صفوى اين عبارت نقلشده است: «بانى ملك عاريت عباس بداند! اگرچه اين مرد اول ظالم
بود اكنون مظلوم مىنمايد چنانكه از تقصير او بگذرى شايد كه حق سبحانه و تعالى از
پارهاى از تقصيرات تو بگذرد كتبه بنده شاه ولايت:
احمد اردبيلى». (2)
مقايسه عنوان اين نامه در
مورد شاه عباس كبير با القاب و عناوينى كه براى مثال مجلسى در موارد مشابه آورده
دو نوع تفكر و روش سياسى را مىتوان مشاهده كرد:
ديدگاههاى فقهى مقدس اردبيلى
برخلاف عملكرد و موضعگيرى محتاطانه و انزواطلبانه وى، در مسئله ولايت فقيه بهطور
كامل آشكار و بهطور شگفتانگيزى شفاف است.
وى در توجيه روايات مربوط به
تحريم همكارى و مشاركت در دولت جائر معتقد است كه مصداق اين روايات كسانى هستند كه
وابستگى و همكارى با جائران را وسيله رسيدن به مال و جاه دنيايى قرار مىدهند و
كسانى را كه به قصد ترويج دين و انجام وظايفى چون امر به معروف و نهى از منكر،
برآوردن نياز حاجتمندان، گرهگشايى از كار گرفتاران و حمايت از مظلومان پا در