وى معتقد است كسانى كه از
توانايى خود در توفيق به اين مقاصد شرعى مطمئن نيستند، نبايد خود را گرفتار كمند
جائران نمايند. (4)
مقدس اردبيلى در كتاب مجمع
الفائده و البرهان كه به صورت شرحى بر ارشاد الاذهان تأليف علامه حلى نگاشته است،
در مواردى چون مسائل سياسى زكات و خمس همان طريقه شهيد ثانى را پيموده و عبارتهايى
شبيه تعابير مسالك الافهام را به كار برده است. (5)
مقدس اردبيلى بحث در زمينه
تعميم مورد حكومت و تعيين تكليف امور عمومى در شرايط عدم دسترسى به فقيه جامع
الشرايط را به دليل اينكه اين موضوع احتياج به رساله مستقلى دارد، ناتمام گذارده و
به اختصار بسنده كرده است.
اما در شرح مسئلۀ ولايت
از طرف دولت جائر به اين فرض پرداخته است كه هرگاه والى، خود مجتهد باشد ترديدى در
جواز اعمال ولايت او نيست حتى جواز اقامه حدود نيز بلا اشكال است (6) در مكتب فقهى
مقدس اردبيلى نميتوان انتظار مطلقگرايى داشت، او بر اين نكته پا مىفشارد كه:
«نميتوان به كلّيت چيزى قاطع
بود، احكام به اعتبار خصوصيات، حالات، زمان، مكان و اشخاص متفاوت مىباشد و امتياز
اهل علم، فقها و محققان در همين نكته است كه چگونه بايد اين عناصر مختلف را با
موازين اتخاذ شده از شرع انطباق داد و حكم لازم را استنباط نمود». (7)
بر پيچيدگى روش فقهى مقدس
اردبيلى، بايد منطق گرايى و وسوسه در قبول دلايل مشهور را اضافه كرد، چنانكه خود
در مقام اعتذار از ترديد نسبت به اقوال مشهور مىنويسد:
«چه كنم! كه ذهنم مشوش است تا
دليل قانعكنندهاى نيابد آرام نمىگيرد». (8)
از نكات گفتنى در ديدگاه مقدس
اردبيلى در حوزه فقه سياسى آن است كه بخش قابلتوجهى از مبانى فقه سياسى مبتنى بر
روايات و سيره پيامبر اكرم (ص) است كه از طرف اهل سنت نقلشده است.
مقدس اردبيلى در اين رابطه با
آزادانديشى تحسين برانگيزى مىنويسد: «شايسته نيست از روايات نبوى كه توسط اهل سنت
نقلشده، چشمپوشى شود، زيرا روايات آنها مانند رواياتى است كه در كتب ما از اهل
بيت (ع) آمده است». (9) (در هر دو مورد روايات صحيح و نادرست وجود دارد).
وى با چنين ديدگاه و مبنايى
به تجريه و تحليل روايات مربوط به قبول ولايت از طرف جائر و همكارى و مشاركت در
دولتهاى نامشروع مىپردازد و مضمون اين روايات را به دو دسته تقسيم مىكند: (10)
نخست: كسانى كه به نيت رسيدن به مال، جاه و مقام پا به دربار سلاطين جور مىنهند و
آنها را مدح و ثنا مىگويند و جاده را بر تركتازى و ستمگرى آنان صاف مىكنند و
احيانا حكومت آنان را مشروع جلوه مىدهند و بر شوكت و اقتدارشان مىافزايند، دوم:
گروهى كه بنا به مقتضاى مصلحت اسلام و امت اسلامى و به قصد انجام فرايض و اقامه
عدل و حمايت از محرومان و مظلومان به همكارى با دولتهاى جائر تن در مىدهند و به
ظاهر از طرف آنان ولايت دارند ولى در باطن نه اعتقاد و نه محبتى نسبت به آنان در
دل دارند.
رواياتى چون حديث نبوى: «من
مدح سلطانا جائرا او تخفف او تضعضع له طمعا فيه كان قرينه فى النار»
(11) و ديگر روايات اهلبيت (ع) كه در تفسير آيه:(وَ
لا تَرْكَنُوا إِلَى اَلَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ اَلنّارُ)(12)
آمده (13) اشاره به گروه نخست دارد، چنانكه رواياتى چون روايت على بن