سلطه را معناى اين واژه
دانست. رابرت دال در مورد مشروعيت مىگويد: وقتى حكومتى مشروعيت دارد كه مردم تحت فرمان،
اعتقاد راستين داشته باشند بر اينكه ساختارها، عملكردها، اقدامات، تصميمات، سيا ست
ها، مقامات، رهبران و حكومت از شايستگى، درستكارى يا خير اخلاقى برخوردار باشند.
(1)
به عبارتى مشروعيت به معناى
توانايى ايجاد و حفظ اين اعتقاد است كه نظام سياسى موجود براى جامعه مناسب است و
مردم بايد بى اكراه از آن اطاعت كنند و آن را شايستۀ پذيرش و احترام بدانند.
در مباحث اسلامى منبع مشروعيت
حكومت، انتصاب آن به خالق هستى خداوند متعال است. پس هر نوع دولت و حكومتى كه
مشروعيت آن متصل به خداوند و رسول (ص) و ائمه (ع) نباشد، دولت جائر تلقى خواهد شد.
البته لازم به ذكر است كه تحقق عملى حكومت و كارآمدى آن علاوه بر مشروعيت الهى -
دينى مستلزم همراهى مردم با آن است. (2 و 3)
منابع
1 - مبانى علم سياسى / 106؛ 2
- همان / 107؛ 3 - فقه سياسى 84/2-83.
دولت جائر (از ديدگاه ابى الصلاح
حلبى)
حلبى با استناد به چند روايت
در زمينۀ برخورد عمومى با دولت جائر، چنين نتيجه مىگيرد:
«بايد منكر را در هر جايگاهى
كه باشد مردود دانست و تن به آن نداد و در دل آن را مبغوض داشت كه حكومت ظالمانه
از بزرگ ترين منكرات محسوب مىشود. بنابراين جلساتى كه حكام و قضات آنان ترتيب مىدهند
نبايد در آنها شركت جست، مگر آنكه براى انكار و رد (مبارزه) و يا از باب تقيه و
اضطرار باشد.
زيرا كه لعنت الهى همۀ آحاد
آن مجلس را شامل مىشود. وقتى حكم مشاركت در مجلس اينان چنين عقوبتى در پى داشته باشد،
حال حكومت، قضاوت، مراجعه و تنفيذ حكم آنها جرمى بس سنگين به دنبال خواهد داشت.»
(1) حلبى در اقامۀ نماز جمعه كه از واجبات سياسى و عبادى است، دارا بودن صفات
عمومى نماز جماعت را كافى مىداند (2) و در مورد نماز عيدين نيز به همان شرايط نماز
جمعه، بسنده كرده است (3).
وى در مورد زكات، خمس و انفال
نيز در عصر غيبت فقيه مأذون را مرجع امر دانسته است (4) و در جاى ديگر اختيار امر
را به سلطان اسلام (ع) و يا كسى كه مىتواند نيابت از وى نمايد تفويض نموده است.
(5)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
4-1 - الكافى فى الفقه /
151، 153، 172، 263، 425-421 و 427؛ 5 - فقه سياسى 43/8-39.
دولت جائر (و مشاركت در آن)
تصدى امور حكومتى و عضويت در
دستگاه ظلم چه در مورد اعمال حرام و چه در مسئوليتهاى حلال و يا آميخته به حلال و
حرام از محرمات الهى است و دليل آن اين امر كه:
حاكميت، امرى است جعلى و
مربوط به رياست دنيوى و حكومت، و تصدى آن احتياج به اذن الهى دارد؛
و اين امر غير از مسئلۀ
تبليغ است كه از شؤون رسالت محسوب مىشود. وجوب اطاعت از رسول (ص) و امام معصوم (ع)
نه به خاطر رسالت و تبليغ احكام است، بلكه به دليل اين است كه آنها حاكمان بر امت
و واليان امر ومتصديان حاكميت از جانب خدايند، و حتى اگر چنين اذنى(أَطِيعُوا
اَللّهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ)(1)
نبود، و به حكم عقل اطاعتشان واجب بود، زيرا حاكميت بالذات از أن خدا است و از أن
كسى كه خدا به او تفويض كرده است.