مكه در ميان مناطق قبايل نشين
حجاز، موقعيت ممتازى داشت. و وجود كعبه و خانه خدا قداست خاصى به اين شهر بخشيده و
انبوه مردم از اطراف و اكناف و دور و نزديك هر سال براى زيارت كعبه به مكه مى
امدند، و از آنجا كه سرزمين مكه حاصلخيز نبود، اهالى مكه بيشتر به كار تجارت مىپرداختند
و همين دو عامل اساسى، موجب شده بود كه مكه به صورت يك مركز تجارتى مهم درآيد و
قبايل ساكن آن هم از اهميت و شخصيت ممتازى برخوردار شوند. سيادت و حاكميت مكه در
دست قريش بود و با در دست داشتن كعبه، بر تعداد زيادى از قبايل عرب نفوذ كامل
داشتند، زيرا در كعبه 360 بت نصب شده بود كه هركدام متعلق به يك قبيله بود و قريش
عهدهدار نگهدارى بتها و تأمين وسايل و راههاى آمد و رفت زوار بودند.
حرام بودن جنگ در حرم - به
احترام كعبه - به اين شهر امنيت و آرامش بخشيده و بر رونق و فعاليت تجارى آن
افزوده و موجب جلب توجه در ميان قبايل عرب شده بود.
خانههاى اعضاى قبايل مختلف
به تناسب اهميت و سيادتشان در اطراف خانه خدا قرار گرفته بود؛ به اين ترتيب كه
خانههاى قريشيان گرداگرد كعبه، و از آن پس خانههاى ديگر قبايل قرار داشت.
قريش خود از گروهها و قبايل
زيادى تشكيل شده بود كه ابتدا به دو تيره اصلى قريش بطاح، و قريش ظواهر، تقسيم مىشد
و عمدهترين قبايل قريش بطاح، عبارت بودند از: بنى عبدمناف، بنى عبد العزى، بنى
عبدالدار، بنى زهره، بنى تميم، بنى مخزوم، بنى جمع، بنى سهم و اهم قبايل قريش
ظواهر عبارت بودند از بنى عامر بن لؤمى، بنى فهر، بنى تيم، بنى قيس، بنى الحارث،
بنى مالك.
شهر مكه يك واحد مستقل سياسى،
و براى خود كشورى آزاد بود، و قريش پردهدارى كعبه را كه مهمترين سمت سيادت و
امارت بود، برعهده داشت و به همين دليل در مكه حاكم مطلق بوده و ديگر وظايف و
تأسيسات مربوط به كعبه مانند: سقايت حجاج، مهماندارى، حل و فصل امور و رسيدگى به
اختلافات از اختيارات قريش بود.
جرجى زيدان مورخ معروف،
تأسيسات وابسته به كعبه و اداره شهر مكه را در حدود 20 منصب ذكر مىكند كه هركدام
در اختيار يكى از قبايل قريش قرار داشت.
عبدالمطلب با دستيابى به آب
زمزم - پس از مسدود شدن آنكه مدتها طول كشيده بود - و يك قبضه شمشير و چند شىء
گرانبها كه در جريان حفر زمزم به دست آمد، از موقعيت و سيادت و حاكميت برترى
برخوردار شد.
در حمله ابرهه به مكه،
عبدالمطلب به عنوان رييس مردم مكه و نماينده قبايل ساكن مكه با وى ملاقات كرد، ولى
حاضر نشد سيادت مكه را به پاى ابرهه بريزد، وبا جمله «وللبيت رب يمنعه» يعنى خانه
كعبه نيز خدايى و صاحبى دارد كه از آن دفاع مىكند، رعب بر دل ابرهه افكند وبا
اطمينان و آرامش كامل درباره شتران مردم مكه كه به دست سپاهيان ابرهه به يغما برده
شده بود، سخن گفت و از سوى ديگر مردم شهر مكه به دستور عبدالمطلب شهر را ترك گفته
و به كوههاى مجاور پناه بردند. تهديد متكى به ايمان عبدالمطلب، با سياستى كه در
تخليه شهر اعمال كرد، ابرهه و سپاهيانش را به وحشتى وصفناپذير دچار، و سرانجام با
امداد الهى وادار به هزيمت كرد، در جريان صلح حديبيه نيز پيامبر با قريش به عنوان
نماينده حاكميت مكه، پيمان متاركه جنگ و عدم تعرض بست و به اين ترتيب دست قريش را
از تحريك مردم و