ترديدى به خود راه داد كه
مكتب جامعى چون اسلام فاقد مسئله حكومت و تبين روشنى از حاكميت ودولت باشد.
از اين ملازمه عقلى، مىتوان
چنين نتيجه گرفت كه تمامى كسانى كه دين را از سياست جدا و يا مسئله حكومت را در
زمان غيبت امام (ع) مسئوليتى اهمال شده تلقى مىكنند، بطور مستقيم يا جامعيت اسلام
را انكار مىكنند و يا در جاودانگى آن ترديد مىكنند؛ و نيز آنهايى كه طرح حكومت
اسلامى را بيش از حد، دنيايى كردن دين تفسير مىكنند در حقيقت با مرز بندى نادرستى
بين دنيا و دين ناشيانه راه جدايى دين از سياست را دنبال مىكنند كه سرانجام هر دو
نفى جامعيت و جاودانگى اسلام است.
اگر سكولاريزم به معناى
استبداد كليسا در غرب، به معناى ديگر آن كه دور كردن دين از قلمروى سياست است،
انجاميد، به دليل برداشت نادرست از هر دو كلمه دين و سياست و رويه غلط كليسا در
اعمال قدرت سياسى بود كه به هيچ وجه قابل مقايسه نيست با آنچه كه در اسلام مطرحشده
است.
اين نوعى سفسطه است كه اگر ما
ديديم سوء استفاده از انرژى وسموم شيميايى به تحريم آن دو انجاميد، از بهرهگيرى
منطقى و درست از آن دو در روشن كردن راههاى زندگى و آبادانى و زراعت و ريشهكن
كردن بيمارىهاى انسانى وآفات نباتى دست بكشيم و خود را به چنگال عفريت ظلمت و فقر
و بيمارى بيفكنيم.
وقتى مسائلى چون نظافت و
بهداشت، ازدواج و طلاق، داد و ستد و انواع معاملات، حدود و ديات و قصاص و بسيارى
ديگر از مسائل مادى زندگى در اسلام مطرح است و ما آنها را به عنوان احكام دين و
جزو دين پذيرفتهايم و اين آميختگى را به فصل عبادات به معنى دنيايى شدن دين تلقى
نكردهايم، چگونه است كه وقتى به مسئله حكومت مىرسيم آن را مايه دنيايى شدن دين و
يا خلط سياست با دين مىانگاريم؟!
ملأ در لغت به گروه ممتازى
گفته مىشود كه به خاطر ثروت و قدرت و شوكتشان چشمگير هستند؛ و چشم و دل مردم را
با هيبتى كه از زر و زور و تزوير به دست آمده، پر كردهاند. (1) و آنها، طبقه
اشراف و حاشيه نشينانى هستند كه همواره سخن و فرمان، همانا سخن و فرمان آنهاست؛ و
مستكبران هرگاه خود نخواهند مستكبرى كنند، اين مقربان كاخنشين هرگز به نفع مردم
رضا نميدهند.
اينان كارگزاران و دولتمردان
اصلى سياست و حكومت استكبار هستند؛ كه گاه مستكبران، خود آلت دست و دستنشانده و
مجرى مقاصد پليد اين جماعتند.
قرآن از واژه ملأ براى ارائه
جايگاه اجتماعى باند و تشكيلات استكبار و كسانى كه تاجوتخت مستكبرين را پاسدارى
مىكنند و به منظور حفظ منافع و موقعيت اجتماعى خود حكومت استكبارى را اداره و
سياست مستكبران را بنيان مىنهند، استفاده مىكند.
الف - ما موسى و هارون را به
سوى فرعون و ملأش فرستاديم؛ آنها استكبار ورزيدند و گروهى سلطهجو بودند (2)؛
ب - موسى گفت بار خدايا تو
خود به فرعون و ملأش شوكت و ثروت دادى؛ (3)
ج - به موسى جز اندكى از قومش
كه در وحشتى از فرعون و ملأش به سر مىبردند و از توطئههاى آنان