اعتقاد به تمايز يك واحد بشرى
در مقايسه با واحدهاى ديگر و به معناى ملتى جدا بافته كه همراه با نوعى امتياز و
تمايز است؛
3. نژادپرستى: چهره غليظ و انديشه
افراطى ناسيوناليزم غرب را مىتوان در نژاد پرستى و انديشه ملت برتر مطالعه كرد.
صهيونيزم، نازيسم و آپارتايد نمايانترين چهرههاى ايدئولوژى ناسيوناليزم افراطى در
سده بيستم به شمار مىآيند.
منبع
فقه سياسى 62/10-61.
ناسيوناليزم اسلام
برخى از متفكران مسلمان كه
انديشه فرا مليتى داشتند، نوع جديدى از ناسيوناليزم را در قالب جامعه اسلامى مطرح
كردند و ناسيوناليزم با هويت اسلامى را به عنوان يك انديشه فراگير و وحدت آفرين كه
همه آثار مثبت ناسيوناليزم را در برداشته باشد، ارائه كردند.
وازه جامعه اسلامى در برابر
جامعه عرب را نخستين بار سيد جمال اسدآبادى در مقالات خود در العروة الوثقى به كار
گرفت و هويت ملى جديدى را در برابر هويت عربى عرضه كرد. (1)
انديشه «جامعه اسلامى» با همه
آثار مثبت آنكه استقلال كامل، استعمار ستيزى و وحدت جهان اسلام را يكجا مطرح مىكرد،
حداقل در ديد مسلمانان عرب علاقهمند به هويت اسلامى جاذبههاى ناسيوناليزم عربى
را كمرنگ و خنثى و قدمت و پايگاه مردمى جامعه اسلامى را با چشمانداز وسيعترى
ارائه مىكرد.
تز جامعه اسلامى به گونهاى
بود كه با افكار سنت گرايان سنى پايبند به احياى خلافت اسلامى نيز سازگار بود و از
سوى ديگر خود مفهوم نوينى از ناسيوناليزم را در رابطه با يك پيوند معنوى پايدار
يعنى ايمان اسلامى عرضه مىكرد كه كارآيى آن در مقابله با استعمار، اختصاص به
سرزمينهاى عربى نداشت.
اين تز قادر بود در سراسر
جهان اسلام به عنوان يك حربه دفاعى ايدئولوژيك، صفوف ملتهاى مسلمان را در برابر
استعمار متحد كند. اين انديشه، آرمانهايى چون بازگشت به گذشته طلايى اسلام و
بازيافت هويت اسلامى و بهرهورى از عقلانيت و حتى نوگرايى و تجدد را يكجا دربر مىگرفت.
(2)
عواملى چون نفوذ فرهنگ سياسى
غرب، بيدارى مسلمانان، جنبشهاى ملى و رواج روشنفكرى به سبك غرب در سرزمينهاى
اسلامى در اوايل سده بيستم، موجب شد كه انديشه ناسيوناليزم در كشورهاى اسلامى نيز
رو به رشد نهاده و جنبشهاى سياسى و انديشههاى استقلالطلبانه را به دنبال داشته
باشد. ترويج و تشويق ناسيوناليزم توسط دولتهاى غربى هدف ديگرى را هم دنبال مىكرد
كه فروپاشى امپراطورى عثمانى را نشانه مىگرفت.
به اين ترتيب نخست جرقههاى
انديشه ناسيوناليزم و جنبشهاى ميهن پرستانه در سرزمينهاى اسلامى به ويژه مصر، با
دو انگيزه متمايز بوجود آمد:
الف - گريز از استعمار به
منظور رسيدن به استقلال.
ب - گريز از مركز و وابستگى
به امپراطورى عثمانى.
انديشه سياسى ناسيوناليزم كه
نشانه وجدان بيدار و آگاه ملت تلقى مىشد، به تدريج در ديگر سرزمينهاى اسلامى نقش
استقلالطلبانه ايفا كرد و در قالبهاى ناسيوناليزم عربى، تركى، ايرانى و... متجلى
شد.