اين جامعه، غير مسلمانانى چون
يهود و افراد غير عربى چون صهيب رومى، سلمان فارسى و بلال حبشى عضويت داشتند و
براساس پيمان مدينه از اين مجموعه، امت واحدى تشكيل مىيافت. (2)
منابع
1 - فقه سياسى 67/10-66؛ 2 -
همان / 77-74.
ناسيوناليزم هاى عرب غير مسلمان
تز «هويت عربى برتر از اسلام»
و شعار «زدودن ويژگى اسلام از جامعه عرب» و در نهايت دعوت به روى آوردن به فرهنگ
غرب به بهانه اينكه هويت عربى همواره در تاريخ بالنده بوده و گيرايى آن موجب تكامل
آن شده است؛ هرچند در زبان و قلم ناسيوناليزم هاى عرب غير مسلمان ظاهر شده، اما
ريشه در انديشه سياسى ايجاد رابطه علت و معلولى بين ناسيوناليزم و اسلام دارد.
در اين ديدگاه به اسلام به
عنوان جزيى از تجليات هويت و قوميت عربى نگريسته مىشود كه هرگز جامعه عرب نبايد
در مرز اسلام متوقف بماند. زبان و فرهنگ عرب نه در ابتدا با اسلام بوده و نه در
پايان كه امروز بايد شاهد آن باشيم و هويت عربى نبايد محدود به مرز اسلام شود.
عروبت داراى فرهنگ مستقل، غنى و پايدارى است كه همواره با فرهنگها و تمدنها
تعاطى و تعامل داشته و درگذر تاريخ، فرهنگها و تمدنهايى را جذب كرده كه امروز نيز
مستثنا از تاريخ گذشته عرب انديشه سياسى ناسيوناليزم عربى در ديدگاه متفكران مسيحى
عرب تنها مىتواند در قالب لاييزم جامعه عمل بپوشد و در جهان معاصر گذرگاه اجتنابناپذير
آن سكولاريزم است و بدون اين دو امكان احياى ناسيوناليزم عربى به گونهاى كه شامل
مسيحيان عرب شود، وجود ندارد. (2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
1 - قوميت عربى و اسلام /
131؛ 2 - فقه سياسى 10 / 94.
ناسيوناليزم هاى عرب لائيك
گروهى از ناسيوناليست هاى عرب
در جمعبندى نظريه تعريف ملت عرب و ناسيوناليزم عربى سرانجام آن را با اسلام كه
منادى آيينى فراتر از نژاد و خصايص قومى است و جهان را به وحدت بشرى دعوت مىكند و
وحدت جهان اسلام را زمينهساز وحدت همه بشريت قلمداد مىكند سازگار نيافته و در پى
تعارض بين آن دو، راه ناسيوناليزم را در پيش گرفتهاند و اسلام را تنها در چارچوب
يك پديده تاريخى و فرهنگى برخواسته از طبيعت ناسيوناليزم عرب پذيرفته و زادگاه آن
را امت عربى دانستهاند.
گروه ناسيوناليست هاى عرب
لاييك كه همواره به نژادپرستى و الحاد محكوم شدهاند، تلاش بر آن داشتهاند كه
همچون صهيونيسم و نازيسم، فلسفه سياسى خود را بر امتيازهاى ذاتى و غناى قومى و
تفوق هاى تاريخى بنا نهند و خود را از انگ «رشته جدا بافته» بىجهت برهانند و از
سوى ديگر باورهاى ايدئولوژيك جهانشمولى و وحدت اسلامى را معلول گسترش فرهنگ عرب و
برخاسته از اختلاط فرهنگها و قوميتهاى مختلف در چارچوب اسلام بدانند.
اين گروه پس از گذر از مشكل
جهانشمولى اسلام و وحدت اسلامى آن و قبول ديگر ملتهاى مسلمان به عنوان يك
خانواده فرهنگى بزرگ، مشكل عربهاى غير مسلمان را نيز حل كرده و آنان را به عنوان
اعضاى اصلى پذيرفتهاند. به عقيده اين گروه رابطه اعراب غير مسلمان با امت عرب يك
رابطه نسبى و واقعى است در