«آن بخش از سرزمينهايى كه
كفار بر آن استيلا يافتهاند، جزء بلاد اسلام است. مانند برخى از جمهورىهاى
مسلماننشين شورى سابق و سرزمين فلسطين كه به اشغال يهوديان صهيونيست در آمده است،
و همچنين سرزمينهايى كه استعمار، استيلاى سياسى بر آنها يافته، و بين اين سرزمينهاى
اسلامى و در داخل بلاد اسلام، هيچگونه حدود جغرافيايى حاكم نيست و مسلمان در رفت و
آمد در آنها آزاد است.
آن بخش از سرزمينهايى كه از
ابتدا در دست كفار بوده است، مانند بخش عمده اروپا، داراى دو نوع حكم است:
1. به اعتبار سرزمين كفر كه
داراى احكام خاص از قبيل احكام لقطه و اموات و مسئلۀ حليت گوشت است؛
2. به اعتبار اينكه زمين
خداست كه به بندگانش اجازه داده است كه در آن سكونت اختيار نمايند، و مسلمانان مىتوانند
در آن سرزمينها زندگى كنند و به قوانين آن كشورها احترامى قائل نشوند.
فقط در مواردى كه بين كفار و
مسلمانان معاهده و قراردادى وجود دارد، مسلمانان لازم است طبق آن قرارداد، وفاى به
عهد نمايند، و چنين معاهدهاى وقتى احترام دارد كه يك طرف آن دولت اسلامى باشد و
دولت اسلامى با دو شرط تحقق مىپذيرد:
1. قانون حاكم در آن دولت،
قانون الهى و مقررات اسلام باشد.
2. زمامدار حكومت، كسى باشد
كه اسلام به حكومت او راضى است و اكثريت امت نيز او را به زمامدارى پذيرفته باشند.
بدون اين دو شرط، اعمال دولت
- گرچه ادعاى اسلامى بودن داشته باشد - نافذ نيست و مسلمانان تعهدى در برابر آن
ندارند و اموال جنين دولتى نيز از موارد مجهول المالك است كه مسئوليت آن، با حاكم
شرعى است». (14)
اين نظريه به صورت مشخص،
قلمروى دار الاسلام و دار الكفر را معين نمىكند، و آنچه در مورد زندگى مسلمانان
در سرزمين اسلامى كه تحت سلطه دولت اسلامى نيست، و نيز زندگى مسلمان در سرزمين
كفر، بيان كرده و آزادى را به آن شكل نامحدودش براى مسلمان تجويز كرده، نمىتواند
قابلقبول باشد، زيرا احترام و ارزش حقوقى تعهدات فردى، ايجاب مىكند كه هرگاه در
اين دو مورد، مسلمانى با شرايط و تعهدات خاصى استفاده از امتيازات و امكاناتى را
كه دولت كافر و يا دولت غير اسلامى به وجود آورده، تقبل كرده باشد، ناگزير بايد
طبق تعهدات خود عمل كند. (1)
براى توضيح اين مطلب بايد دو
فرض زير را بررسى كرد:
1. سرزمين اسلامى يا دار
الاسلام عبارت از آن قسمت از اراضى و توابع آن است كه تحت تصرف حكومت اسلامى بوده
و به دست مسلمانان اداره و كنترل مىشود و اين اراضى شامل سرزمينهايى كه بر اثر
قبول دعوت اسلامى و يا فتوحات جنگى و جهاد به دست مسلمانان افتاده نيز خواهد شد؛
(16)
2. سرزمينهايى كه قانون
اسلام در آن بطور آزاد، نافذ و حاكم است و مسلمانان در كمال آزادى بر طبق قانون
شرع رفتار مىنمايند و شعائر دينى به طور كامل آزاد، و مسلمانان از امنيت كامل
برخوردار هستند.
براساس فرض اخير سرزمينهايى
كه تحت تصرف كفار بوده و به دست حكومت غير اسلامى اداره مىشود، در صورتى كه محل
سكونت جمعى از مسلمانان باشد، ممكن است عنوان سرزمين اسلامى به خود بگيرد، و اين
مطلب هنگامى صدق پيدا مىكند كه مسلمانان مزبور در اقامۀ شعائر و اجراى احكام
دينى و قانون اسلام