سياسى، اقتصادى، نظامى و
فرهنگى، هدف كلى باور كردن استعدادهاى موجود و رشد دادن به نيروهاى انسانى مجموعه
تحت مديريت و بسيج انها در يك حركت موزون و حكيمانه براى خلاقيت بيشتر، رسيدن به
كاردانى و لياقت، كارآيى و امانت و تعهد بالاتر است و هر نوع تغيير و گردش در حفظ
مناسبات و ايجاد تعادل و افزايش سرعت كار و برپايى و استقرار و ايجاد تشكيلات و
تعميق مناسبات و بهرهگيرى هرچه بيشتر از نيرو و امكانات موجود بايد در چارچوب اين
هدف كلى انجام شود. در غير اين صورت انسان براى نظام ادارى و سازمان تبديل به يك
ابزار كار در حد ماشين و اجزاى أن خواهد شد و استهلاك انسان در جهت انسانى و از
دست دادن استعدادها و نيروهاى بالقوه نهفته اش، به مراتب بيش از استهلاك ماشين
خطرناك و زيانبخش خواهد شد.
به همين دليل است كه نوع نظام
ادارى بستگى به آن دارد كه برداشت آن از انسان چگونه و شناختش از وى كه محور اصلى
تشكيلات و نظام ادارى است، به چه نحو باشد.
دنياى غرب به دليل عدم شناخت
صحيح نسبت به انسان در زمينه نظام ادارى و اصول آن به بيراهه رفته است و اين
انحراف خطرناك از آنجا ناشى شده كه انسان تفسيرى نادرست ترسيم كرده و بالاخره در
خلق مديريتى متناسب با چنين تصور غلطى از انسان، او را تا ورطه مسخ انسان كشانده
است.
بدان گونه كه يك دستگاه بسيار
پيچيده الكترونيك در دست فرد ناوارد در حد يك وسيله عادى براى مثال راديو تك موجى
استفاده مىشود.
اغلب در شكلگيرى قدرت كه
پايه و محور اصلى فرماندهى است از يك سلسله عناصر مادى نام مىبرند كه بيشتر به
قرار زير است:
الف - نيروى انسانى كه بدنه
تشكيلات نظامى و عمليات و قدرت رهبرى محسوب مىشود؛
ب - منابع طبيعى كه امكانات
بيشترى را در اختيار رهبرى قرار مىدهد؛
ج - اطلاعات كسب شده از دشمن
و اوضاع و شرايط حاكم كه قدرت نظام ادارى و تصميمگيرى را به ميزان قابل توجهى
بالا مىبرد و نيل به پيروزى را سهل خواهد كرد؛
د - وضع جغرافيايى و محيط
فيزيكى عمليات نظامى كه نقش مؤثرى در رهبرى و پيروزى آن دارد؛
ه - ديپلماسى فعال نيز به
نوبه خود از عناصر قدر رهبرى محسوب مىشود؛
و - فناورى و بهرهگيرى از
امكانات علمى كه حجم توان رهبرى و سطح كارايى آن را تا سرحد تفوق، چشمگير نيروها و
پيروزىهاى سرى بالا مىبرد؛
ز - عادت به سنن ملى و شخصيت
و روحيه متكى به خصايص و هويتهاى قومى و ملى.
در نظام رهبرى و مديريت
نيروها در اسلام از همه اين عوامل (البته به گونه صحيح و بر اساس معيارهاى اسلامى)
بهره گرفته مىشود و ما نمونههاى بارزى از شيوههاى مختلف استفاده از اين عناصر،
را در فرماندهى نظامى شخص پيامبر اسلام (ص) در غزوات و نيز در رهبرى امير المؤمنين
على (ع) در جنگهاى صفين و نهروان و جمل، مشاهده مىكنيم.
ولى مهمترين عنصرى كه رهبرى
اسلامى بر آن تكيه دارد و عمدهترين منبع قدرتى كه محور اصلى مديريت نيروها در
اسلام محسوب مىشود، عنصر ايمان و ايدئولوژى است، گرچه امروز ارتشهاى بزرگ جهان و
نظريه پردازهاى نظامى به اهميت و نقش كارساز ايدئولوژى پى بردهاند و آن را در
رديف عناصر تشكيل دهنده قدرت بهحساب آوردهاند ولى در نظام نوين