اسلامى و در مديريت و رهبرى،
نقش ايدئولوژى از دو نظر متمايز و قابل توجه و در مقايسه با ديدگاههاى معاصر
متفاوت است.
1. از نقطهنظر مفهوم ايدئولوژى كه گاه به مفهوم اعم آن به تمامى
عوامل معنوى اطلاق شده و هر نوع باورى كه به هر وسيلهاى به نيروهاى رزمنده و
تشكيلات نظامى القا شود، ايدئولوژى ناميده مىشود.
در صورتى كه در اسلام ايمان
متكى به منطق و باور برخاسته از تفكر ازاد كه عقل حاكميت آن را بر همه عرصههاى
خود پذيرفته باشد، محور و پايه قدرت رهبرى است كه هر احساس و يا باور تحميلى و يا
زودگذرى كه بر موجهاى تبليغات و مهرها و كينه توزيهاى موقت و موسمى وابسته است؛
2. عقيدهاى كه مىتواند از
چنين خصلت نافذ و قدرتى برخوردار باشد، تنها ايدئولوژى اسلامى و عقيده توحيدى است
كه مكتب رهايى بخش اسلام مبين آن است(إِنَّ
اَلدِّينَ عِنْدَ اَللّهِ اَلْإِسْلامُ)(1)؛
تجلى قدرت نشأت گرفته از
ايدئولوژى اسلامى را مىتوان در مقاومت اعجاب آميز ملت مسلمان ايران در جبهههاى
حق بر عليه باطل و خاطرات 8 سال دفاع مقدس به وضوح مشاهده كرد و آثار آن را در
صحنههاى عمليات خيرهكننده مسلمانان لبنان كه پيكارى عظيم را بر عليه نفوذ
استكبار آغاز كردهاند، پيگيرى كرد و بالاخره بازتاب اين قدرت نوين را در گسترش
سياست نه شرقى، نه غربى در نظام دو قطبى بين المللى جهان به روشنى ديد.
در نظام مديريت و رهبرى
اسلامى بيشترين حجم قدرت از ايمان سرچشمه مىگيرد و فرماندهان با ايمان بايد قدرت
مديريت خود را بر پايههاى ايمان خود و ايمان نيروهاى رزمنده استوار كنند.
رسالت نظام ادارى در امامت و
ولايت فقيه، تطبيق دادن كامل اراده، تفكر، تمايلات خود و نيروهاى مسلح با اراده و
فرمان و حاكميت خداست و به همين دليل يك مدير داراى دو پيوند عميق است، از يكسو با
خدا و پيوند اعتقادى با مكتب كه او را از هويت شخصى و منيّت خارج و به يك هويت
مكتب و حل شده در مكتب تبديل مىكند و از سوى ديگر پيوندى با مردم دارد كه اراده
نظامى او را جوشيده از مردم و زندگيش را براى مردم كرده و او را وقف جامعه مىكند.
در نظام ادارى، اسلام مداران،
براى خود در برابر خدا هيچگونه استقلال و شخصيت و اراده متمايزى قائل نيستند، اين
اراده خدا و قانون شريعت است كه در وجود آنان متجلّى مىشود و نيز در برابر بدنه
انسانى سازمان تمايلات و خواستههاى خويش را فدا مىكنند و به منافع و مصالح عمومى
مردم فكر مىكنند و آنچنان در اراده خدا و شوق خدمت به مردم ذوب مىشوند كه براى
رسيدن به هدفهاى الهى به چيزى و راهى جز پيروزى در راه حاكميت ارزشها
نميانديشند.
پيوند مدير با مكتب به گونهاى
است كه همواره او را از خارج شدن از فرمان خدا و حق و قسط و عدل باز مىدارد و
پيوند وى با نيروهاى تحت فرمان و مديريت نيز بدان گونه است كه وى را از هر نوع خود
محورى و سودجويى و خيانت به منافع ومصالح نظام مانع مىشود و در هر دو پيوند پايه
اصلى ايمان و اعتقاد و باورى است كه جان و همه وجود مدير و رهبر نظام و تشكيلات را
لبريز كرده است.
با توجه به اين اصل مكتبى كه
رهبرى نظامى در زمان حضور امام معصوم (ع) با امام بوده و در زمان غيبت با ولى فقيه
است مسئله را در رابطه با رهبرى كل قوا مورد بحث قرار داده رابطه خدا با امام و
ولى فقيه بر پايه وعده نصرت و يارى و امدادهاى غيبى و صيانت از لغزشها و خطاها
است، با اين تفاوت كه امام معصوم