است و ولى فقيه معصوم نيست،
اما تحت حمايت و عنايت خاص الهى قرار دارد. همچنين رابطه مردم با امام و رهبرى
ولايت فقيه رابطه مبتنى بر تمايلات نيست كه قابل تغيير و زودگذر باشد، بلكه يك
رابطه اعتقادى و معنوى ثابتى است كه عشقى عميق و ديرپاى متقابلى را ايجاد مىكند.
رهبرى در نظام امامت بالاصاله
مستقيماً در رابطه با امام معصوم (ع) بوده و از ناحيه مقام عصمت تعيين مىشود -
همچون مالك اشتر وعدى بن حاتم و صعصعه كه از طرف امير المؤمنين (ع) به رهبرى نصب
شدند و در نظام ولايت فقيه نيز بنابر آنچه كه از عهد نامه مالك اشتر استفاده مىشود
كه اختيار تعيين فرماندهان نظامى مصر از طرف امير المؤمنين (ع) به مالك اشتر تفويض
شده بود و نيز با توجه به احاديث ولايت فقيه نصب فرماندهان با ولى فقيه است و اين
خود رسالت رهبرى را به دليل لزوم تناسب و سنخيت بين فرماندهان و امام معصوم (ع) و
يا ولى فقيه روشن مىكند. (2)
منابع
1 - آلعمران / 19؛ 2 - فقه
سياسى 487/7-482.
نظام ادارى (و ضوابط ارتقاى آن)
در انديشه اسلامى، بىگمان
ملاك بالا آمدن در سطوح مختلف نظام ادارى و مراتب مديريت علم و كاردانى است در هر
تشكيلاتى صاحبان ايمان و علم بايد در رأس امور قرار بگيرند و اين خواست خداوند است
كه(اَلَّذِينَ آمَنُوا)و(اَلَّذِينَ
أُوتُوا اَلْعِلْمَ)را بالا ببرد و جامعه
هم بايد چنين كند و سلسلهمراتب مديريت بر اين اساس استوار شود. مفاد آيه(يَرْفَعِ
اَللّهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ
دَرَجاتٍ)(1) آنست كه صاحبان ايمان و علم نيز بايد خود را در جامعه
مطرح كنند و زمينه بالا آمدن و در رأس امور قرار گرفتن خويش را فراهم آورند، تا
خواست خدا جامه عمل به خود بپوشد.
مدير اسلامى در هر نوع سازمان
و تشكيلات بايد توانايى لازم و بينش علمى و هنر هماهنگ كردن و تنظيم روابط درون
سازمان را داشته و آگاهىها و شناخت لازم را در اين زمينه به دست آورده باشد. مدير
در يك سازمان به منزله مغز در بدن انسان است و او نمىتواند مسئوليت خاصى را در
سازمان برعهده داشته باشد، بلكه مسئوليت او هماهنگ كردن عوامل و عناصر مسئوليت دار
و سازمان است.
ايجاد توازن و تعادل در
سازمان، كارى بس دقيقتر و خطيرتر از هر مسئوليت ديگرى در سازمان است و اين همان
كارى است كه مغز توسط سلسله اعصاب و كانالهاى ارتباطى در بدن انجام مىدهد.
مدير نمىتواند خود را در
درون چارچوب تشريفات ادارى و يا درون اطاقهاى در بسته و در ميان ديوارهاى انسانى
انحصارطلب محبوس و يا خود را در پروندههاى روزمره غرق كند، اين امر او را به
بيگانگى نسبت به سازمانش خواهد كشانيد. دشوارىهايى كه در ارتباطات و هماهنگى ها
به وجود مىآيد معمولا موجب آن مىشود كه مردم به كانالهاى ارتباطى خارجى از
سازمان پناه ببرند و از مقامات بالاتر از پشت سر مديران در نيل به مقاصدشان
استفاده كنند و فيلترهايى را به وجود آورند كه خود بىنظمى و بىقانونى را در
سازمان موجب مىشود و رابطه، جاى ضابطه را مىگيرد.
مديران اگر در تسهيل كانالهاى
ارتباطى به دليل تعهدى كه نسبت به مسئوليتهاى خود دارند، از بينش و معلومات تخصصى
و تجربه بهره بگيرند، اين نياز كاذب را مىتوانند با درايت از ميان بردارند.
عمدهترين شناخت تخصصى در
نظام ادارى، علم برنامهريزى است. ضرورت برنامهريزى در ديد اسلامى