و تكنيك منتخب براى ارتباط
قوا بايد به گونهاى باشد كه به استقلال هر كدام از قواى سهگانه لطمهاى وارد
نياورد.
اين تعبير و قرائت جديد از
تفكيك قوا در حقوق اساسى جمهورى اسلامى ايران به كار رفته و در عمل در تنظيم قواى
سهگانه در اصل 57 قانون اساسى مورد تأكيد قرار گرفته و رابطه اثرگذارى و اثرپذيرى
قوا در اصل ديگر به گونهاى تنظيم شده كه منطبق با اصل 57 بوده و موجب خدشهدار
شدن استقلال قوا نشود.
منبع
درآمدى برفقه سياسى / 362.
نظريه الهى دولت
براساس نظريات و معتقدات
دينى، ريشه اصلى دولت و منشأ اقتدار آن به اعتقاد به خدا برمىگردد، كه حاكميت
دولت را نشأت گرفته از حاكميت الهى دانسته و آن را به طور مستقيم از آن خدا و يا
به صورت تفويضى، از عنايات خدا بر انسان مىشمردهاند.
اين نظريه در الهيات و فلسفه
سياسى مسيحيت به گونهاى، و در فلسفه سياسى اسلام به شيوه ديگر تفسير شده است، اما
آنچه كه عملا در عرصه سياسى غرب و قلمروى سياسى تاريخ اسلام، نقش مهمى را در
تحولات سياسى ايفا كرده، هركدام به گونه متفاوتى بوده است.
امپراطوران فرانسه خود را
مظهر موهبت الهى در تفويض سلطنت مىدانستند و همانگونه كه «لوئى چهاردهم» مىگفت،
دولت و سلطنت پادشاهان فرانسه، مستند از تفويض الهى است و تنها خدا منشأ اين سلطنت
است و شاه در برابر خدا مسئول است كه اين موهبت الهى را چگونه به كار گيرد.
لوئى پانزدهم در سال 1770،
قانونى گذرانيد كه در مقدمه آن تصريح شده بود: ما تاجوتخت را از خدا گرفتهايم و
اختيار قانونگذارى تنها از آن ما است و كسى ديگر در آن سهيم نيست و ما در اعمال
خود از كسى پيروى نمىكنيم.
همين نظريه در ميان سلاطين
انگلستان نيز، معيار عمل بود كه سرانجام در جدال بين تاجوتخت سلطنت و پارلمان در
سال 1649، پارلمان پيروز شد و حكم اعدام شارل اول را صادر كرد. اما پس از مدتى
دوباره نظريه موهبت الهى سلطنت به تاجوتخت بازگشت و بالاخره در سال 1688، يكبار
ديگر پارلمان پيروز و دولت به مردم برگردانده شد.
امپراطوران آلمان نيز خود و
سلطنت خود را از آن خدا دانسته و اين موهبت الهى را از آن خود مىشمردند.
يكى از امپراطوران آلمان قبل
از جنگ جهانى اول اعلام كرد كه سلطنت وى از جانب خداست و او برگزيده از جانب خدا
براى سلطنت است و ملزم نيست آراى عمومى و يا خواست پارلمان را گردن نهد. وى اعلام
كرد كه خواست خدا، آن است كه آلمان برهمه جهان حكومت كند و جهانيان را زير سلطه خويش
درآورد.
گرچه، كليسا در آغاز سياست
عزل و نصب امپراطوران اروپا، از اين نظريه حمايت مىكرد، اما به تدريج با تحولات
سياسى و گسترش آزاديخواهى و تشكيل پارلمان در كشورهاى مختلف اروپا؛ نظريه نمايندگى
مستقيم امپراطوران در سلطنت، از جانب خدا به نظريه ديگرى تحول يافت كه براساس آن،
عنايت الهى مسير حوادث را چنان تمشيت مىكند كه امپراطوران و پادشاهان را به تاج و
تخت مىرساند.
بر مبناى نظريه، گرچه در ظاهر
اين مردمند كه شاهان را قبول دارند، ولى در حقيقت اين عنايت الهى است كه دلهاى
آنان رابه سمت امپراطور تاجدار مىكشاند و مردم نيز از انتخاب اين مسير الهى
ناگزيرند.