صراحت اعلام كرد: «پادشاهان
از كارهاى خود حسابى پس نميدهند.» در انديشه اسلامى، گرچه در كنار حاكميت خدا،
خلافت انسان نيز مطرحشده و براى هر انسانى، شايستگى رسيدن به خلافت الهى پيش بينى
شده بود و انبيا و اوصيا وارثان رسالت آنان به عنوان الگوهاى انسان شايسته خلافت
الهى، معرفى شده بودند، فلسفه گزينش اصلح را در دولت تعليم مىكرد، اما در عمل به
صورت تحريف شده، خليفه الهى و حاكميت يكجانبه مطرح شد و مورد سوء استفاده خلفا و
سلاطين در تاريخ اسلام قرار گرفت.
فلسفه سياسى تفكيك ناپذيرى
دين از سياست در اسلام، در قالب خلاف الهى و سلطنت موهبتى، مورد بهرهبردارى سياسى
و دستمايه حاكميت يكجانبه زمامداران در طول تاريخ شد.
منصور خليفه عباسى، در سفر
مكه خطاب به مردم گفت: مردم! من سلطان خدا در زمين هستم، شما را به راهنمايى او و
با توانايى كه از او گرفتهام، رهبرى مىكنم و به مشيت او عمل مىكنيم.
لقب «ظل الله» از خلفا به
سلاطين و امرا رسيد و هركدام به نوبه خود به تناسب قدرت و سلطهاى كه داشتند، در
اختصاص به موهبت الهى سلطنت، مدعى مقامات معنوى و ارتباط اقتدارشان به خدا مىشدند.
گرچه بسيارى از خلفا و سلاطين
در تاريخ اسلام از عناوينى چون خليفه خدا و سايه خدا و موهبت الهى بودن سلطنت،
استفاده كردند و القابى در اين راستا براى خود اختصاص دادند و در عمل مردم را در
دولت خويش سهيم نكردند و اما تفاوت اصولى و اختلاف كلى كه در ميان دو سلسله سلاطين
اروپا و سلاطين تاريخ اسلام، مدعى آن نشدند، كه سلطنت خدايى است. و مردم را به طور
كلى از مشاركت در خلافت و سلطنت محروم نكردند.
سنت انتخاب خليفه از راه اهل
حل و عقد، نوعى رسميت دادن به مشاركت غير مستقيم مردم در انتخاب دولت بود. بسيارى
از امرا و سلاطين مسلمان، دولت خود را برگرفته از قدرت نظامى و فتوحات خود مىدانستند.
سلاطين سلسلههايى چون ديالمه، سلجوقيان، سامانيان و حتى صفويه در ايران، در واقع
سلاطين فاتح بودند و اگر در دوران قاجاريه، بخشى از فرهنگ سياسى اروپا بوده است،
كه اصل متمم قانون اساسى، دقيقا التقاط و اقتباس فرهنگ غربى را به خوبى نشان مىدهد:
سلطنت موهبتى است الهى كه
توسط ملت به شاه تفويض گرديده است.
منبع
درآمدى بر فقه سياسى /
220-217.
نظريه امت و امامت
اين نظريه به عنوان يك نظريه
نظام ساز و مبتنى بر انديشه ولايت فقيه است. بر اساس اين نظريه، رابطه امت اسلامى
با رهبران آن و فقهاى دين در چارچوب نظريه سياسى امت و امامت تنظيم مىشود. در
مقابل اين نظريه، نظريات ديگرى همچون مجتهد و مقلّد و يا محدّث و مخاطب وجود دارد
كه بر اساس اولى امت تنها در مسائل شرعى از فقها تقليد مىكنند و بر اساس تئورى
دوم فقها صرفا تكليف بيان احاديث را به مردم بر عهده دارند، در حالى كه در نظريه
امت و امامت، فقها علاوه بر بيان احاديث و صدور فتاوى شرعى، تكليف هدايت سياسى امت
را بر عهده دارند كه از آن به امامت تعبير مىشود.
در نظريه «امت» و «امامت»،
مقولههايى چون افكار عمومى، آراى عمومى، علايق عمومى، اراده عمومى، مصلحت عمومى،
تمايلات و خواستههاى عمومى در واقع جمعبندى فكر، رأى، علاقه، اراده، مصلحت،
تمايل