بنابراين، بار مفهومى وحدت
اسلامى، در روش و ابزارمندى آن است و از اين جهت، شامل تمامى تصميمات،
سياستگذاريها و تدابيرى مىشود كه پيامد آنها سبب تحقق وحدت امت اسلامى و در
راستاى تبديل جوامع اسلامى به امت واحد الهى است. از اين رو، خداوند مىفرمايد:(وَ
اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا).
انواع وحدت:
به طور كلى انواع وحدتى كه
براى امت اسلامى مىتوان تصور كرد، به سه دسته تقسيم مىشود: (3) وحدت مطلق، وحدت
مصلحتى يا عارضى، وحدت معقول.
وحدت مطلق: وحدت مطلق، عبارت
است از اتفاق نظر در همه عقايد، معارف و احكام اسلامى با همه اصول و فروع آن. (4)
اين وحدت با نظر به آزادى انديشه و تعقل در خصوصيات و كيفيات، و انتخاب دلايل در
عناصر و اجزاى اصلى عقايد و احكام دين اسلام، به قدرى بعيد است كه مىتوان گفت
امرى امكانناپذير است. به ويژه با در نظر گرفتن اختلاف متفكّران در ذوق و انديشه،
و كمى و بسيارى اطلاعات درباره منابع، و همچنين اختلاف آنان در نبوغ، هوش و حافظه
كه بدون ترديد در انتخاب و فهم قضايا و تنظيم استدلال و امثال آن موثر است.
وحدت مصلحتى عارضى: وحدت
مصلحتى از جبر عوامل خارج از حقيقت و متن دين پيش مىآيد، و در مواقعى لازم مىآيد
كه آن عوامل، جوامع اسلامى را در خطر اختلاف قرار داده است. به طورمعمول در هنگام
بروز عوامل نابودكننده و مخاطرهآميز، تضادها و اختلافات در ميان فرقهها و مذاهب
مختلف ناديده گرفته مىشوند و نوعى اتحاد و هماهنگى ميان آنان برقرار مىشود. چون
اين نوع اتحاد و هماهنگى معلول عوامل جبرى خارج از متن دين است و با از بين رفتن
آن عوامل اين اتحاد نيز منتفى مىشود. همانگونه كه توقع «وحدت مطلق» ميان متفكران
و مردم جوامع اسلامى غير منطقى است، توقع اينكه وحدت مصلحتى عارضى بتواند فرقهها
و مذاهب اسلامى را از هماهنگى و اتحاد دايمى و معقول برخوردار كند نيز، انتظارى
نابجا است.
وحدت معقول: وحدت معقول با
توجه به آزادى انديشه و تعقل در خصوصيات و كيفيات و انتخاب دلايل بيشتر، مىتواند
مورد نظر قرار گيرد كه آن نيز عبارت است از قرار دادن متن كلّى دين اسلام براساس
اعتقاد همه جوامع مسلمان و كنار گذاردن عقايد شخصى، نظرى و فرهنگ محلى و خصوصيات
آرا و نظريات مربوط به هر يك از اجزاى متن كلى دين كه به تعقل و اجتهاد گروهى يا
شخصى مربوط است.
در راه وصول به وحدت معقول،
نخستين گام همان وسعت يافتن ديدگاه متفكران و شخصيتهاى بزرگ اسلامى است و عامل
اصلى اين توسعه نيز ديدگاهها و همچنين رهايى از چارچوب تنگ و تاريك تعصّب غير
منطقى است. اسلام به جهت عظمت و تنوع ابعاد نامحدود خود توانسته است، همانگونه كه
«محمد بن طرخان فارابى» را در دامن خود بپروراند، «ابن سينا، ابن رشد، ابن مسكويه،
ابو ريحان بيرونى، حسن بن هيثم، محمّد بن زكريا، جلال الدين محمد مولوى، ميرداماد،
صدر المتالهين و امثال اينها را نيز با آرا و عقايد مختلف در جهان شناسى و الهيات
و حقايق مذهبى پرورش دهد. (5)
نكته مهمى كه در اين باره
بايد در نظر گرفت، اين است كه دين اسلام فقط به شيعه و سنّى تقسيم نشده است، بلكه اين
دين بزرگ به دهها مذهب تقسيم شده است. از طرف ديگر هيچ متفكر اسلامى تاكنون هيچ
يك از دانشمندان و صاحبنظران ديگر را تكفير نكرده است.