«عبد اللّه» ناميد، نزد آن
حضرت رسيدند و «زياد بن عبد اللّه بن مالك» كه در خانه خاله خود «ميمونه» فرود
آمد، جزو آنان بود و رسول خدا او را با خود به مسجد برد و پس از نماز او را پيش طلبيد
و دست بر سر وى كشيد و تا زنده بود اثر نورانيت آن در روى وى هويدا بود؛
22 - وفد بنى عامر بن صعصعه:
مردان «بنى عامر» از جمله «عامر بن طفيل» و «اربد بن قيس» و «جبار بن سلمى» نزد
رسول خدا رسيدند و عامر در نظر داشت رسول خدا را غافلگير كند و بكشد به «اربد»
گفت: هنگامى كه نزد اين مرد رسيديم، من او رابه گفت و گو مشغول مىكنم و در همان
حال شمشيرى بر وى فرود آور و او را بكش.
چون نزد رسول خدا رسيدند،
عامر گفت: اى محمد با من خلوت كن و رسول خدا گفت: مگر به خداى يگانه ايمان آورى
بار ديگر سخن خود را تكرار كرد و منتظر بود كه «اربد» كار خود را انجام دهد، اما
«اربد» چنان شده بود كه نميتوانست سخنى گويد و كارى انجام دهد.
«عامر» پس از گفت و گوى
طولانى با رسول خدا، آخرين سخنى كه به آن حضرت گفت، اين بود كه:
مدينه را از پياده و سوارهاى
كه بر سرت مىآورم پر خواهم كرد اين سخن را گفت و از محضر رسول خدا رفت.
رسول خدا دعا كرد و گفت:
«خدايا! شر «عامر بن طفيل» - يا شر اين دو يعنى: عامرو اربد - را از سر من دور
گردان، خدايا! بنى عامر را به اسلام هدايت فرما و اسلام را از عامر بى نياز
گردان».
نوشتهاند كه «عامر بن طفيل»
نرسيده به قبيله خويش گرفتار بيمارى سختى شد و در خانه زنى از سلول مرد و «اربد»
چند روز پس از و رود، با شتر خود به صاعقه آسمانى هلاك شد.
ابن هشام روايت مىكند كه
آيات 13-8 سوره رعد درباره «عامر» و «اربد» نزول يافته است. (6)
23 - وفد ثقيف: رسول خدا (ص)
در سال هشتم از طائف به مكه بازگشت و از آنجا رهسپار مدينه شد، «عروة بن مسعود
ثقفى» در پى حضرت رهسپار و پيش از رسيدن رسول خدا به مدينه شرفياب شد و اسلام آورد
و اجازه خواست كه نزد قبيلۀ خويش بازگردد، ولى رسول خدا به او گفت: «تو را مىكشند»
عروه گفت: آنان مرا دوست دارند و رهسپار طائف شد و در مقام دعوت قبيلۀ خود به
اسلام بر آمد، ولى آنان «عروه» را تيرباران كردند و به شهادت سرافراز شد رسول خدا گفت:
«مثل عروه در ميان قبيلهاش، مثل صاحب ياسين است در ميان قومش».
چند ماه پس از شهادت عروه،
قبيله بنى ثقيف در مقابل پيشرفت اسلام خود را عاجز يافتند و تصميم گرفتند
نمايندگانى به مدينه براى مذاكره با رسول خدا گسيل دارند. آنها شش نفر بودند:
1 - عبدياليل بن عمرو؛ 2 -
حكم بن عمرو؛ 3 - شرحبيل بن غيلان؛ 4 - عثمان بن ابى العاص؛ 5 - اوس بن عوف؛ 6 -
نمير بن خرشه.
وفد ثقيف وارد مدينه شد، رسول
خدا «خالد بن سعيد» را براى پذيرايى آنان معين فرمود، نمايندگان ثقيف دو مطلب را
به رسول خدا پيشنهاد كردند: يكى آن كه پس از اسلام، براى سه سال بتخانه «لات» را
ويران نكند و و ديگر آن كه از نماز خواندن معاف باشند، اما رسول خدا به خواستههاى
آنان تن نداد، سرانجام نمايندگان ثقيف اسلام آوردند و مسلمان شدند و رسول خدا
«عثمان بن ابى العاص» رابراى آموختن احكام اسلام