در مورد امور سياسى و اجتماعى
و چه در مورد اموال و نفوس، تنها در جهت مصالح امت و جامعه اسلامى است.
روايات تفويض كه تحت عنوان
«التفويض الى رسول اللّه (ص) والى الائمه (ع) فى امر الدين» در اصول كافى (5) و
ديگر كتب حديث آمده، بيان ديگرى از اين نوع ولايت است. (6)
فقيه عادل مىتواند بر جريان
امور مسلمانان نظارت كند و نسبت به اجراى قوانين خدا فرمان دهد و متصديان امور را
از تخلفات و مظالم و كجرويها و انحرافات منع كند و در موارديكه افراد عادى از نظر
شرع مجاز در عمل و تصرف نيستند، مانند اختيارات سياسى و تصرف در اموال عمومى، بايد
از فقيه عادل اذن و اجاره بگيرند و اذن ولىفقيه شرط صحت عمل و تصرف آنان محسوب
خواهد شد.
اين سخن بدان معنا نيست كه
اذن فقيه همه اعمال و تصرفات را مشروع مىكند، بلكه به معناى آن است كه براساس
«ولايت در اذن» و نظارت فقيه جامع الشرايط، شرط صحت امورى كه اجازه عمومى در انجام
آنها به همه داده نشده، از قبيل تصرف در اموال عمومى در جهت مصالح عامه، و عقد
قرادادهاى دولتى كه جائز و مشروع است، بستگى به موافقت فقيه عادل دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع
فقه سياسى 259/1.
ولايت در حسبه
مهمترين مسئله جنجال برانگيز
در امور حسبى كه غوغاى سياسى بزرگى را به دنبال داشته است، تقابل دو نظريه ولايت و
وكالت فقيه در امور عمومى است كه بنابر نظريه اول از آن به ولايت مطلقه فقيه و
بنابر نظريه دوم، اختيارات مطلقه فقيه در امور حسبى تعبير مىشود.
در عصر ما نماينده و شاخص
نظريه اول، ديدگاه امام راحل (ره) و مظهر نظريه دوم، ديدگاه آية الله خويى (ره)
است.
بسيارى از فقهاى متأخر از
مفاد دلايلى چون مقبوله عمر بن حنظله (1) استفاده ولايت فقيه در امور عمومى كرده و
جايگزينى فقها در مراجعات عامه مردم به قضات و حكام جور و الزام به مراجعه به فقها
را در همه مناصبى دانستهاند كه قضات و حكام براى خود قائل بودهاند.
بى شك اختياراتى كه متوليان
امور عمومى و حكومتى در نظام جور براى خود قائل بودهاند، همان منصبى است كه
شايسته امام معصوم (ع) بوده و آنان به ناحق غصب كرده بودند و به دستنشاندگان خود
اعم از قضات و امرا تفويض مىكردهاند.
ترديدى نيست كه برخورد خلفا و
حاكمان جور با مسئله حكومت و اختيارات حكومتى چيزى جز ادعاى مشابه صاحب حق حكومت،
ولايت و امامت نبوده و آنان، حاكميت به نحو ولايت مطلقه را از آن خود مىپنداشتند
و جون دزدى كه مال ديگرى را مىربايد و با تصاحب آن ادعاى مالكانه دارد و مانند
صاحب اصلى مال آن را در برابر دستبرد ديگران محافظت كرده و با آن داد و ستد و
تصرفات مالكانه مىكند، رفتار مىكردند و هرگز در انديشه آنان وكالت و نيابت از
صاحب اصلى ولايت و حكومت خطور نمىكرده است.