فقهاى شيعه بهطور اجماع اين
نظريه را پذيرفتهاند، اما تأسيس دولت بر اساس اين نظريه با مشكلات و شبهاتى همراه
است كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف - موارد منصوص كه تصدى
ولايى در آنها بر عهده فقهاى جامع الشرايط گذارده شده، به طور كامل نظرى و اختلافى
است. اكتفا به قدر متيقّن موجب مىشود اين نظريه به بنياد حسبه بازگردد؛
ب - به طور معمول فقهايى كه
به اين نظريه رو آوردهاند از محتاط ترين فقها محسوب مىشوند و چنين افرادى از
عهدهدار شدن مسئوليت، تشكيل و اداره دولت اجتناب مىورزند، به ويژه با توجه با
روايت نبوى مشهور كه در آن از توسل به قدرت و دعوت به خود در جايى كه از او صالحتر
وجود دارد، نهى شده است؛ (1)
ج - جنين دولتى براى استقرار
و تداوم، نياز به آراى عمومى و رضايت مردم دارد و با اختلال آراء عمومى ضمانتى بر
بقا و دوام آن وجود ندارد و با اختيارات محدود قادر به كنترل و اداره كشور اسلامى
نخواهد بود؛
د - در چنين نظامى ناگزير
حوزههاى خارج از حد و اختيارات دولت توسط مردم ايجاد و مقررات و تشكيلات نهادهاى
غير دولتى (مدنى) از كنترل دولت خارج و نوعى ملوك الطوايفى و بىنظمى حاكم خواهد
شد و گروههاى فشار از اين فرصت استفاده كرده و شكل جديدى از قدرت سياسى ناشى از
نهادهاى مردمى (مدنى)، دولت را تحت تأثير و زير فرمان خواهد گرفت؛
ه - بىگمان كنترل نهادها و
تأسيسات مدنى به وجود امده در حوزه غير دولتى براساس نظريه دولت محدود فقها، نياز
به اختيارات فوقد العادهاى دارد كه با احكام اوليه و ثانويه بدون اعمال قدرت
قابل تضمين نيست و اين نظرات هر چند در اجراى فريضه امر به معروف و نهى از منكر
نهفته است، اما صاحبان نظر به حداقل اختيار و ولايت، توسعه اعمال امر و نهى را تا
سر حد خشونت (جرح و قتل) قائل نيستند و سرانجام با همان ضرورتى كه از آن اجتناب مىكنند
از ميدان سياسى بيرون رانده خواهند شد؛
و - دوگانگى قدرت كه به ميزان
اندكى در دست فقها و به ميزان بيشترى در دست صاحبان تدبير و قدرت و نفوذ سياسى و
اقتصادى و اجتماعى در حوزههاى بيرون از اقتدار دولت است، با حداقل اختيارات،
سرانجام سبب خواهد شد كارگزاران جبهه مدنى را به درون دولت كشانده و به تدريج
اختيارات اندك دولت به دست اينان خواهد افتاد و از فقيه رييس دولت اسلامى جز نامى
بر زبان و يادى در دل باقى نخواهد ماند. (2)
منابع
1 - كافى 23/5؛ 2 - فقه سياسى
187/7-186.
ولايت نظارت
فقها از ولايت نظارت، به
ولايت اذن در مصالح عامه تعبير كردهاند و منظور از آن، بخشى از وظائف و مسئوليتهاى
اجتماعى است كه افراد بايد آن را انجام دهند ولى براى رعايت نظم و مركزيت امام
مشروعيت انجام آن مشروط به اذن ولى امر است.
اين نوع مسئوليتها كه مربوط
به مصالح عمومى جامعه از قبيل جمعآورى مالياتها (زكوة و خمس و غيره)، حفاظت از
بيتالمال، تقاص و الزام به پرداخت ديه، اجراى قصاص و نظائر آن است، گرچه توسط غير
امام هم قابل اجراست، ولى اذن ولى امر و نظارت وى در مشروعيت اين امور لازم است، و
بدون اذن امام، كسى عهدهدار اين امور نخواهد بود. فقهاى اسلام