مسئوليتهاى مربوط به مصالح
عامه را تحت عنوان امور حسبيه مطرح كرده و آن را شامل تمامى مسئوليتهايى دانستهاند
كه انجام آن براى يك جامعه ضرورى و اجتنابناپذير است. وظائفى كه امروز برعهده
شهرداريها و پليس و تمامى دوائرى كه به نوعى سيستم كنترل را اجرا مىكنند (مانند
نظام پزشكى و نظامهاى ديگر صنفى گذاشته شده) بخشى از امور حسبيه است.
نظارت بر تمامى اين امور
برعهده ولى امر مسلمين است و حتى افراد عادى مورد وثوق نيز مىتوانند اين مسئوليتها
را برعهده بگيرند، ولى انجام آن مشروط به اذن امام است. چنين اذنى به ولى فقيه و
عدول مؤمنين دادهشده است.
اين نوع ولايت مفاد آيه(اَلنَّبِيُّ
أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)(1)
و ادله تفويض ولايت به امامان (ع) و نيز گفته امام صادق (ع) است كه فرمود: «نحن
ولاه الامر». (2)
و حتى در مورد نماز گذاردن به
جنازه مسلمان فرمود:
«اذا حضر الامام الجنازه فهو
احق بالصلوه عليها». (3 و 4)
هدايت معنوى و ارتقا و پرورش
فرد و جامعه كه در هدايت كلى جهان:(قالَ رَبُّنَا
اَلَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى)،
(1) حالت ويژه انسان است و برعهده انبياء و امامان گذارده شده:(وَ
جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)،
(2) مستلزم اختيارات ويژه و قدرت و نفوذ، و بالأخره سلطه و ولايتى خاص است كه به
وسيله آن احياى دلهاى مرده و زنگار گرفته و ارتقاى ارواح و پرورش قلوب و هدايت
معنوى انسانها براى امام ميسور مىشود.
بى شك در برابر اين همه
خودكامگى ها و هواپرستى ها و مستىها و غفلتها و خودمحورى ها و حالتهاى
استكبارى، بويژه در مورد انسانهايى كه از توانائىهايى نيز برخوردار هستند، هدايت
و پرورش معنوى با موانع و مشكلات فراوان و سختى همراه است؛ و اين موانع و مشكلات
سخت، گاه در شرائط حاكميت طاغوت به آن حد مىرسد كه جامعه را در ظلمات جهل و تعصب
و تقليد فرو مىبرد و هرگونه اثرپذيرى را در برابر دعوت صالحان و هدايت امامان از
فرد و جامعه سلب مىكند(وَ اَلَّذِينَ
كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ اَلطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ إِلَى
اَلظُّلُماتِ). (3)
در چنين شرائطى ناگزير حكمت
هدايت الهى ايجاب مىكند كه امام از قدرت ويژهاى برخوردار باشد، تا بتواند باوجود
ظلمات و موانع و حجابها، از يكسو در عمق جانهاى مرده و وجدانهاى خفته و فطرتهاى
زنگار گرفته، نفوذ كند و در آنها تصرف و ايجاد تحول كند، و از سوى ديگر در وجدان و
تفكر عمومى جامعه روح و حيات جديد بدمد و فرد و جامعه را در سير تكاملى قرار دهد.
آنگونه كه عيسى عمل مىكرد و
پيامبر اسلام (ص) در ساختن ياران و بسيج دلها و ارواح، و احياى جامعه اسلامى صدر
اسلام، و نيز امير المؤمنين در تربيت نخبگان و خواص اصحابش و ايجاد شخصيتهاى
استثنايى براى تحولات بنيادين جامعه و تاريخ، و همچنين ائمه ديگر هركدام در عصر
خود نسبت به شخصيتهاى بزرگ اسلامى كه تربيت كرده و از هيچ به اوج قله انسانيت
ارتقائشان دادند، بكار مىگرفتهاند و نمونههاى شگفتانگيز اين نوع تصرف و نفوذ
در دلها و ارواح، در زندگى ائمه عليهم السلام فراوان ديده مىشود كه ماجراى ياران
سالار شهيدان امام حسين عليه السلام و