آن تبهكارى كه با شنيدن
آيه(أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ
قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اَللّهِ)(4) از زبان
امام سجاد (ع) به عارفى بزرگ تبديل شد، از آن جمله است.
اين اشراق و ارتباط ويژه،
جاذبهاى را ايجاد مىكند كه نظير آن را مىتوان در امور مادى ميان آهن رباى قوى و
براده اهن مشاهده كرد و در ميدان مغناطيسى جاذبه هدايت و پرورش معنوى امام، براى
كسى راه گريز نيست. (5)
ولى فقيه كه موضوع مسئله
ولايت، و عهدهدار مسئوليت ولايت امر و امامت عامه و نيابت در زمان غيبت امام (ع)
است، كسى است كه نخست: فقيه باشد؛ يعنى تمامى مسئوليتهايى را كه برعهده مىگيرد و
احكامى را كه عمل مىكند، از ادله فقهيه به روش شناختهشده فقهى استنباط، و بدان
علم فقهى داشته باشد؛ زيرا عناوينى مانند «علماء» و «فقها» و «راوى حديث اهل بيت»
و «اهل نظر در احكام ائمه» و نظائر آن كه در احاديث آمده است، داشتن چنين صلاحيت
علمى را براى آنها كه مىخواهند وارثان پيامبران و خليفه پيامبر اسلام (ص) و حاكم
بر مردم و اختياردار مجارى امور مسلمين و مرجع و مقلد آنها باشند، ايجاب مىكند.
كسى كه از روى تقليد و تنها
به گفته ديگران آشنايى با احكام اسلام پيدا كرده، نمىتواند مصداق اين عناوين و در
نهايت واجد صلاحيت احراز چنين مسئوليتهاى خطيرى باشد.
دوم: بايد عادل و متقى باشد؛
و به اين معنا كه وى بايد داراى چنان نيروى معنوى باشد كه او را از ارتكاب به
محرمات الهى و ترك واجبات باز دارد؛ و همواره در عمل استقامت در جاده شرع و صراط
مستقيم اسلام داشته باشد. زيرا انسان بىتقوا و هواپرستى كه نمىتواند تمايلات
شخصى خود را در برابر خواست خدا و اراده تشريعى او و حوزه قوانين و احكام الهى
كنترل كند و اعمال او از درون و توسط خود او كنترل نميشود، چگونه مىتواند وارث
پيامبران و خليفه رسول خدا (ص) و حاكم بر مسلمين و حجت و اختياردار زمام امور
جامعه اسلامى باشد؟
ولىفقيه با اختيارات وسيعى
كه دارد از قدرت قابلتوجه و در عين حال خطرناكى برخوردار است و بىشك قدرت كنترل
نشده، همواره به فساد كشيده مىشود. ولى فقيه بايد قدرتش با نيروى قابل اطمينانى
كنترل شود؛ و هيچ نيرويى نمىتواند مانند نيروى عظيم بازدارنده تقوى و عدالت، قدرت
را تحت كنترل و در دائره شريعت الهى محدود و محصور كند.
سوم: به مقتضاى روح هدايت و
رهبرى معنوى كه از وظائف ولى فقيه است و شدت اهتمام او به امر دين و دنياى مردم و
دلسوزى او نسبت به وضع جامعه اسلامى و نيز به دليل وارث و خليفه و حاكم بودن و
اختياردارى امور جامعه اسلامى كه اسوه بودن ولى فقيه را ايجاب مىكند، او بايد در
مسائل رفاهى و علائق دنيوى خود، پارسا؛ و از وابستگى به مظاهر دنيوى و علاقه شديد
به امور رفاهى آزاد؛ و از تمايلات شخصى در مورد جاه طلبى و جلب منافع مادى و
مزاياى رفاهى نسبت ما به خويشتن منزه باشد (1).
چنين فقيهى به مقتضاى ادله
گذشته داراى ولايت و عهدهدار مسئوليتها و اختياراتى است، كه عبارتنداز: