نكته ديگر در بررسى اين تفاوت
آن است كه شيوه دوم نشانگر دكترين جديدى است كه در ماركسيسم مورد توجه قرار گرفته
و آن ايجاد جامعهاى است كه در آن به جاى حقوق و دادگاه از راه سرزنش جامعه و
قضاوت وجدان عمومى از رفتارهاى زشت فردى ممانعت به عمل ايد.
فلسفه تأسيس نهاد هيأت منصفه
را مىتوان در يك جمله خلاصه كرد:
اعضاى هيأت منصفه صداى
احساسات مردمى را كه اعضاى جامعه هستند و از قانون حمايت مىكنند، به گوش دستگاه
قضايى مىرسانند.
جمع بين اين حقيقت ضرورى و
اصل قضايى كردن محاكمه و دادگاه كه اساسى اجتنابناپذير است، نوعى تقسيمبندى را
ايجاب مىكند كه بين جرائمى كه تشخيص آن احتياج به اطلاعات حقوقى و مهارت قضايى
دارد و جرائمى كه بيشتر به وجدان عمومى جامعه ارتباط پيدا مىكنند، تفاوت قائل
شويم.
بى شك جرائم سياسى و مطبوعاتى
از آن جمله تخلفاتى است كه با شرايط موجود جامعه و مصالح بالفعل آن بيشتر ارتباط
دارد، تا موازين قانونى كه اغلب بر اساس شرائط و مصالح نوعى و گذشته و حال و آينده
شكل گرفته است.
و از سوى ديگر اطلاعات حقوقى
و مهارت قضائى در جرائمى كه تشخيص آن بر همگان يا اكثريت اقشار مردم امكانپذير
است، چندان ضرورى به نظر نميرسد و با يك بررسى و مقايسه بين دزدى و تحريك براى
آشوب و ايجاد جو رعب، مىتوان به تفاوتهاى اصولى بين جرائم عادى و جرائم سياسى پى
برد.
بر اين اساس قانون اساسى
جمهورى اسلامى ايران با پذيرفتن اصل نهاد هيأت منصفه، قلمروى عمل آن را به جرائم
سياسى و مطبوعاتى محدود كرده است. (3)
در بسيارى از نظامهاى قضايى،
از هيأت منصفه براى دخالت دادن افكار عمومى و وجدان جامعه در محكوميت و برائت
متهمان دادگاهها استفاده مىكنند به عقيده طرفداران هيأت منصفه، زندگى خاصى كه
براى حفظ بى طرفى و استقلال، مورد توجه قضات قرار مىگيرد، محدوديتها و شرايطى را
ايجاد مىكند كه اغلب قاضى را از جريان افكار عمومى، وجدان جامعه و جريانات دور مىكند
و نيز التزام قاضى به قانون و مراعات همه جوانب قانون در هر شرايط و در مورد همه
اشخاص موجب آن مىشود كه قاضى خود را از شرايط اجتماعى و وجدان عمومى جامعه، خالى
و به دور بدارد و همه اينها عواملى مؤثر در انحراف احتمالى قاضى از خواست مردم و
وجدان جامعه است كه مبناى حق و عدالت است.
براى تكميل نظريه قاضى و
جبران كمبود حاكميت افكار عمومى، ديدگاه جامعه، وجدان عمومى و به منظور كشانيدن
جامعه به دادگاه و بردن دادگاه به جامعه وبه دست آوردن نظر جامعه در محكوميت و يا
برائت متهم، لازم است هيأت منصفه كه به دليل بافت خاص و تركيب آن از قشرهاى مختلف
جامعه، حامل تفكر جمعى و وجدان عمومى جامعه است، در جلسات دادگاه حضور يافته و رأى
نهايى را صادر كند.
مخالفان هيأت منصفه مىگويند:
اعضاى هيأت منصفه كه معمولا داراى آموزش و تجربه قضايى نبوده و صلاحيت دخالت در
امور قضايى را ندارند، با اظهار رأى خود دادگاه را به انحراف كشيده و استقلال قاضى
را نقض مىكنند.