پيشواى نهم عليه السلام در پرتو برخوردارى از دانش مخصوص
امامت از انحرافات جلوگيرى مىكرد و افراد متحيّر و ره گم كرده را به سوى حقّ و صراط
مستقيم امامت رهنمون مىساخت. «محمد بن وليد كرمانى» مىگويد:
به خانه ابوجعفر ابن الرضا عليه السلام رفتم؛ در آنجا
مردم بسيارى را مشاهده كردم؛ از اين رو در گوشهاى به انتظار نشستم تا ظهر شد. پس از
آن كه نماز ظهر را خواندم، امام جواد (ع) را پشت سر خود ديدم. به سوى او رفتم و دستش
را بوسيدم.
امام عليه السلام نشست و علت آمدنم را پرسيد. آنگاه فرمود:
سَلِّم (تسليم شو و به امامت من ايمان بياور).
گفتم: قبول كردم و تسليم شدم. امام جواد (ع) سه بار تكرار
كرد و من پاسخ مىدادم كه تسليم شدهام.
ناگهان متوجه غلفت خويش گشتم و با خود گفتم: اين به خاطر
ترديدى است كه از امامت آن حضرت در دل داشتم.
آن حضرت تبسّمى كرد و مجدداً فرمود: تسليم شو.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا، تسليم هستم و به امامت شما
خشنودم.
راوى مىگويد: خداوند آن شك و بيمارى كه در دل نسبت به
امامت داشتم، چنان از بين برد كه اگر سعى مىكردم تا در دل شكى نسبت به او ايجاد كنم،
ديگر قادر نبودم. [2]
از همه مهمتر، امام (ع) با چنين سلاح برندهاى در جبهه
مبارزه با دستگاه حكومت جور، بر حريف زيرك و قدرتمند خود پيروز شد؛ به گونهاى كه مأمون
ناچار شد اعتراف