responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد    جلد : 1  صفحه : 97

خداى متعال مرا براى اين نيافريده است. مرا با بازى چه كار؟!

من از ايشان درخواست عفو كردم. حضرت نيز مرا بخشيد. [1]

بزرگ انديشى‌

امام جواد (ع) در همان سنين كودكى به مسائل مهم فكر مى‌كرد و افكار عالمانه‌اى داشت. منطقش اين بود كه «ما براى لهو و لعب آفريده نشده‌ايم.» بلكه به مسائلى مى‌انديشيد كه به سرنوشت اسلام و مسلمانان مربوط مى‌شد.

«زكريا بن آدم» مى‌گويد:

من خدمت امام هشتم (ع) بودم كه امام جواد (ع) را آوردند. در آن زمان حضرت كمتر از چهار سال داشت. امام محمّد تقى (ع) در حالى كه دست خود را به زمين نهاده بود، به آسمان چشم دوخته و مدتى طولانى در فكر فرو رفته بود.

امام رضا (ع) به آن حضرت فرمود: جانم فداى تو باد! به چه اينقدر فكر مى‌كنى. جواب داد: به ظلمهايى كه نسبت به مادرم زهرا (س) روا داشته‌اند.

امام هشتم (ع) او را گرفت و ما بين ديدگانش را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد؛ تو شايسته امامت هستى. [2]

امام جواد (ع) در كودكى زياد فكر مى‌كرد و به جاى آن كه انديشه و فكر خود را در راه اسباب بازيهاى رنگارنگ و جست و خيزهاى كودكانه به كار گيرد، در مطالعه نظام آفرينش و نشانه‌هاى بزرگ الهى صرف مى‌كرد. فكر كردن او به گونه‌اى بود كه مورد اعتراض دايه‌اش قرار گرفت.

«محمد المحمودى» مى‌گويد پدرم گفت: دايه امام جواد (ع) روزى به آن حضرت گفت: تو را چه مى‌شود كه مى‌بينم چون پير مردان هميشه فكر مى‌كنى؟ حضرت فرمود:

هنگامى كه «عيسى بن مريم» مريض مى‌شد، دستور تهيه داروى مورد نيازش را براى مادرش بيان مى‌كرد. زمانى كه دارو آماده مى‌شد و او مى‌خورد گريه مى‌كرد. مادرش مى‌گفت:


[1] - دلائل الامامه، ص 212 و اثبات الوصيه، ص 188

[2] - بحار الانوار، ج 50، ص 59

نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد    جلد : 1  صفحه : 97
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست