نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 98
من آنچه تو گفتى برايت فراهم كردم. عيسى (ع) مىفرمود:
آنچه بيان كردم از حكمت نبوت بود ولى خلقت و بدن كودكان را دارم. [1]
زمانى كه دارو آماده مىشد و او مىخورد گريه مىكرد.
مادرش مىگفت: من آنچه تو گفتى برايت فراهم كردم. حضرت جواد (ع) در همان سنين كودكى
در زندگى سراسر مبارزه پدر بزرگوارش مىانديشيد و نظارهگر گفتار، كردار و خط مشى سياسى،
اجتماعى و فرهنگى آن امام معصوم (ع) بود.
در سفرى كه به همراه پدر گرامىاش به مكه رفت، به هنگام
طواف متوجه شد پدرش به گونهاى با خانه خدا وداع مىكند كه گويى اميد بازگشت بدانجا
را ندارد. اين امر، روح آن كودك معصوم را سخت متأثر كرد؛ به گونهاى كه توان حركت را
از او گرفت.
«امية بن على» مىگويد:
امام جواد (ع) چون ديد پدرش با كعبه وداع مىكند به داخل
حجر اسماعيل رفت و مدتى طولانى در آنجا نشست. موفق، خدمتكار آن حضرت، از او خواست به
منزل بروند؛ ولى امام (ع) فرمود: دلم نمىخواهد و نمىتوانم از جايم بلند شوم مگر آن
كه خدا بخواهد! موفق جريان را به امام هشتم (ع) اطلاع داده آن حضرت نزد امام جواد
(ع) آمد و از او خواست تا با هم به خانه بروند، ولى جواد الائمه (ع) عرض كرد: من توان
حركت ندارم. چگونه حركت كنم و حال آن كه مىبينم با «كعبه» به گونهاى وداع كردى كه
ديگر بار بدانجا باز نخواهى گشت». [2]
كسب آمادگى
هر چند دورانى كه امام جواد (ع) با پدر بزرگوارش بود اندك
است [3] اما اين دوران بسيار حساس و سرنوشت ساز است. امام هشتم (ع) تربيت فرزند را
از زمان ولادت شروع كرد و در همان زمان كوتاه معارف و آداب الهى را به او آموخت و جواد
الائمه (ع)