responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درآمدی بر سیره فاطمی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 92

على (ع) در هواى گرم از خانه بيرون رفت تا دينارى وام بگيرد. پس از گرفتن وام در راه بازگشت، در آن هواى گرم مقداد را با حالتى آشفته ديد.

- مقداد چه شده است؟ چرا در اين هواى گرم از خانه بيرون آمده‌اى؟

- مرا از پاسخ معذور بدار!

- نمى‌شود، بايد بگويى!

- حال كه چنين است، بدان كه گرسنگى مرا از خانه بيرون كشانده است.

ديگر نمى‌توانستم گريه فرزندانم را تحمل كنم.

- به خدا من نيز براى همين از خانه بيرون آمده‌ام. اين دينار را وام گرفته‌ام؛ اما تو را برخود مقدم مى‌شمارم. سپس دينار را به مقداد داد. [1]

روزى ديگر على (ع) به خانه آمد و از زهرا (س) غذا خواست. فاطمه (س) جواب داد: «در خانه چيزى نداريم و من دو روز است كه با بهانه‌هاى گوناگون، حسن و حسين را به گونه‌اى سرگرم مى‌كنم تا بى تابى نكنند.» [2]

پيامبر (ص)، كه خود از گرسنگى سنگ بر شكم مى‌بست، روزى براى افطار به خانه فاطمه (س) رفت. حسن و حسين- عليهما السلام- همين كه چشمشان به پيامبر (ص) افتاد، به سوى او شتافتند و بر دوش مبارك رسول خدا (ص) نشستند و گفتند: «بابا به مامان بگو به ما نان بدهد». پيامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: «دخترم به بچه‌ها غذايى بده.» زهرا گفت: «در خانه ما جز بركت وجود رسول خدا (ص) چيزى وجود ندارد.» [3]

همچنين روزى در پاسخ به سلمان كه براى كمك به كسى به درِ خانه او


[1] . كشف الغمه، ج 1، ص 469

[2] . بحارالانوار، ج 41، ص 258

[3] . همان، ج 35، ص 252

نام کتاب : درآمدی بر سیره فاطمی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 92
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست