معنويات انسان، از عمق خاطر جلوهگر ميشود، احد احد گفت تا جان داد. تهديد قرشيان چنان سخت شد كه تعدادى از پيروان دين جديد، بترك يار و ديار ناچار شدند و راه حبشه را كه در آن روزگار، دولتى مقتدر تابع دين مسيح داشت پيش گرفتند و باقى به تبعيت هاشميان كه به تلقين محمد ص و تاييد ابو طالب، پير شريف و مصمم و شجاع، سر مقاومت تا آخرين رمق داشتند، در حصار اقتصادى قرشيان افتادند، آنروزها نيز مثل امروز و مثل هميشه ابو الهول اقتصاد در سقوط همتها و درهم شكستن دعوتها عامل اول بود و سناى بدوى مكه كه در كار دعوت جديد درمانده بود و نفوذ بتان و قدرت در هم و رواج ربا و ائتلاف قريش را در خطر ميديد سلاح برنده اقتصاد را براى فرود آوردن ضربت نهائى بكار برد و ميان قرشيان پيمانى بسته و در كعبه آويخته شد كه با هاشميان داد و ستد نكنند تا از احتياج بجان آمده براى رهائى خويش حمايت از محمد ص بردارند. بناچار هاشميان و تنى چند از باقيمانده مسلمانان در آن دره فرعى مكه معروف بدره ابو طالب فراهم شدند و سه سال تمام در حصار اقتصاد مكيان، خدا ميداند، از گرسنگى و هول و اضطراب دائم چه كشيدند، فتح عظيم اسلام، داستان اين شكنجهها را كه فقط كوههاى بلند يا مردانى كه همتى ببلندى كوهها و صلابت صخرهها دارند بتحمل آن قادرند، از يادها برد و مورخان با چند جمله كوتاه بسرعت از روى سه سال رنج و اضطراب دائم كه گروهى از نفوس انسانى، فقط به اينگناه كه ميگفتهاند خداى ما يكيست از دست خداوندان قدرت و مال تحمل كردهاند، گذر ميكنند. تاريخ از اين بىانضباطىها بسيار دارد. در همين ايام بود كه ابو طالب شيخ بنى هاشم، مرد مدبر و شريف و فداكار كه در كار حمايت دعوت نوزاد اسلام حقى فراموش نشدنى دارد، از بيم شبيخون متعصبان قرشى، هر شبانگاه على ع فرزند دلبند خويش را كه هيجده و نوزده ساله بود بجاى محمد ص ببستر جاى ميداد و بستر او را بخفاگاه ميبرد. عاقبت موريانه ايام پيمان قرشيان را بخورد و حصار درهم شكست اما بدنبال حصار در نتيجه آن زجرهاى مداوم سه ساله، دو زن و مرد سالخورده، ابو طالب و خديجه كه هر يك بتقريب هفتاد و بيشتر داشتند و حمايت معنوى و ماديشان در بسط دين جديد و تاييد مسلمانان بسيار مؤثر بود، يكى پس از ديگرى، قالب خاكى تهى كردند و مرگشان براى دعوت نو بنياد كه دشمنانى سرسخت و عنود چون شيخ مخزوميان و علمدار امويان و ساير متنفذان قريش داشت، خسارتى جبران ناپذير بود و شايد بهمين دليل، سناى بدوى مكه جرئت يافت و بر خلاف رسوم مستقر قديم كه مكه را حرم امن اعلام ميكرد و در آنجا، خون ريختن راحتى در مقابل جنايت مسلم ممنوع مىداشت، رأى داد كه خون پاك محمد بدست نمايندگان قبائل ريخته شود تا جمهورى مكه و مقام بتان از خطر دعوت جديد كه هر روز قوت آن آشكارتر ميشد محفوظ ماند. شبانگاهى كه راى سناى بدوى پخته و براى اجرا آماده ميشد، فرستادگان دار الندوه اطراف خانه محمد را گرفتند تا صبحگاه كه همه تشريفات كامل ميشود به پندار خويش خون محمد امين بت شكن را، در آستان بتان بريزند. گوئى يكى از نمايندگان قبايل در مرحله آخر به ليت و لعل افتاده بود و سنا بيم داشت تا اقناع وى مرغ بهشتى از قفس پريده باشد، احتياطى پس از وقت بود كه رهبر دين جديد، روز همان شب از خطر رسته و تا غوغاى تعاقب قرشيان آرام شود، بغارى پناه برده بود و اين على پسر ابو طالب بود كه در بستر او خفته و نگهبانان سنا را بمراقبت خود مشغول داشته بود و قرشيان خشمگين كه با آنهمه نيرنگ حكم سنا را ياوه ميديدند، تعاقب كنان تا نزديك خفاگاه رفتند اما عنكبوتى بر در غار تار تنيده و كبوترى بر كنار آن تخم گذاشته بود، جز بازگشت چه ميتوانستند كرد؟ اين اراده خداست، وقتى بخواهد بتار عنكبوتى و تخم كبوترى مجراى تاريخ را عوض ميكند. هجرت محمدى، دعوت جديد را بمرحله تازه كشيد