مىشود و خواننده و شنونده را به خشوع و بلكه به خاك مىاندازد، كدام انسان خاكى مىتواند اين لحن افلاكى را تكرار كند. اگر مترجم قرآن ابوالفضل بيهقى يا افصح المتكلمين سعدىيا اماممحمد غزالى بود، طبعاً حاصلكارش در ترجمه قرآن ديگرگون بود. ... و معلوم نيست چرا بزرگان هنر و ادب گرايش به ترجمه قرآن كريم نيافتهاند، بارها خون خوردهام و در خلوت دل خود از شيخ اجل سعدى شكايت كردهام كه چرا به صرافت ترجمه قرآن نيفتاده است. دريغا كه در تاريخ «بوك» و «مگر» و «كاش» و «اگر» روا نيست. خون خور و خامش نشين كه آن دل نازك/ طاقت فرياد دادخواه ندارد (حافظ). يا حافظ كه «هرچه كرده همه از دولت قرآن بودهاست» و «قرآن را در سينه داشتهاست» و آن را با احاطه كامل به قراآت و اختلاف قراآت هفتگانه و چهاردهگانه مىخواندهاست، چرا به صرافت نيفتادهاست كه همه فارسى زبانان و خواستاران و خريداران غزلِ او، بسى بيش از آن خواهانِ ترجمه او از كلام اللَّه مجيد هستند [1]. استاد دكتر ابوالقاسمامامى نيز كه در ترجمهارزشمند خود بر كوتاهنويسى و پارسى نگارى پاى فشردهاند، در اين باره مىنويسند: قرآن نه سروده شاعر است و نه نبشته اديب. سخنى است بى همتا كه آهنگى زيباتر از هر شعر دارد و زبانى خوشتر از هر نثر ... پس مىسزد كه در كنار آن كوششهاى ارجمند كه از ديرباز در گزارش پارسى كلام خدا به انجام رسيده، با نگرشى ديگر كه برآرنده نيازى ديگر باشد، كوشش كنيم و از تواناييهاى آكرانه زبان درى و آموزههايى كه هم از اين متن شريف مىتوان گرفت، و نيز از فنونى كه در بازنمود ارزشهاى سخن شناختىاش پديد شدهاست، يارى جوييم، تا مگر روزى به ترجمهاى رسيم كه سايهوار و پاياپاى، با روند متن سخن خدا پيش رود، و به فراخور توان زبان، با قرآن همبر و همراه باشد. آن [1]. قرآن مجيد، ترجمه و توضيحات بهاءالدين خرمشاهى، گفتار مترجم/ 632..